(EVIL LOVE ( PT8
از زبان راوی ؛
جینا به همراه جیهوپ ، تهیونگ و خانوادش سوار ماشین شدن هوا طوفانی بود و صدای جیغ از اطراف ویومد که باعث شده بود همه بترسن
پ.ت : جیهوپ ، این صدای چیه اینجا چه خبره میشه لطفا توضیح بدی ؟
جیهوپ : راستش ...
جینا : اقای کیم توضیحش یکم سخته ، من یه چیزی حس کردم
تهیونگ : چی ؟
جینا : یه چیز غیر عادی ، یه فعالیت شیطانی این اطراف هست میتونم حسش کنم اونجا مونذن خیلی خطرناک بود
جیهوپ : اقای کیم واقعیت اینه که جینا یه موهبت الهی داره میتونه خیلی چیزارو حس کنه حتی میتونه ذهن افرادو بخونه اتفاقات گذشته رو در یک آن با چشماش ببینه
پ.ت : جیهوپ تو داری چی میگی این خرافات چیه ؟
جینا : این خرافات نیست اقای کیم باید هر چه زودتر از این جا دور شیم
داشتیم از حیاط میرفتیم بیرون که یه جسم به سپر ماشین بر خورد کرد همه ترسیده بودیم
تهیونگ : اون چی بود ؟
جیهوپ : نمیدونم من نتونستم ببینمش
جینا : من میرم ببینم
جیهوپ : نه جینا ممکنه خطرناک باشه
جینا : نگران نباش دایی چیزیم نمیشه
تهیونگ : منم باهات میام
پ.ت : نه پسرم نباید برید بیرون خیلی خطرناکه
تهیونگ : نگران نباش پدر
جینا ؛ از ماشین پیاده شدم و تهیونگ هم همراهم اومد به طرف سپر ماشین رفتم چیزی جلوی ماشین نبود ولی با چیزی که دیدم برای لحظه ای ترسیدم دستمو گذاشتم روی دهنم ، سپر جلوی ماشین پر پر از خون بود ولی اثری از هیچ موجودی نبود ، نگاهی به تهیونگ انداختم که دیدم چشماش از حدقه بیرون زده و شوکه شده
تهیونگ : اون..... اون خونه ؟
جینا : ارهه
همینطور که وایستاده بودیم یهو ماشین دایی خاموش شد و دیگه هیچ صدایی نمیومد و فقط میشد صدای هو ... هو .. باد و شنید
تلاش هاش دایی برای روشن کردن ماشین بی فایده بود برای همین از ماشین پیاده شدن
جیهوپ : چرا ماشین روشن نمیشه
همینطور که دایی داشت صحبت میکرد در حیاط با شدت زیادی بسته شد همه از ترس و شدت صدای در ترسیدم و فریاد زدیم
لایکاتون کمه
جینا به همراه جیهوپ ، تهیونگ و خانوادش سوار ماشین شدن هوا طوفانی بود و صدای جیغ از اطراف ویومد که باعث شده بود همه بترسن
پ.ت : جیهوپ ، این صدای چیه اینجا چه خبره میشه لطفا توضیح بدی ؟
جیهوپ : راستش ...
جینا : اقای کیم توضیحش یکم سخته ، من یه چیزی حس کردم
تهیونگ : چی ؟
جینا : یه چیز غیر عادی ، یه فعالیت شیطانی این اطراف هست میتونم حسش کنم اونجا مونذن خیلی خطرناک بود
جیهوپ : اقای کیم واقعیت اینه که جینا یه موهبت الهی داره میتونه خیلی چیزارو حس کنه حتی میتونه ذهن افرادو بخونه اتفاقات گذشته رو در یک آن با چشماش ببینه
پ.ت : جیهوپ تو داری چی میگی این خرافات چیه ؟
جینا : این خرافات نیست اقای کیم باید هر چه زودتر از این جا دور شیم
داشتیم از حیاط میرفتیم بیرون که یه جسم به سپر ماشین بر خورد کرد همه ترسیده بودیم
تهیونگ : اون چی بود ؟
جیهوپ : نمیدونم من نتونستم ببینمش
جینا : من میرم ببینم
جیهوپ : نه جینا ممکنه خطرناک باشه
جینا : نگران نباش دایی چیزیم نمیشه
تهیونگ : منم باهات میام
پ.ت : نه پسرم نباید برید بیرون خیلی خطرناکه
تهیونگ : نگران نباش پدر
جینا ؛ از ماشین پیاده شدم و تهیونگ هم همراهم اومد به طرف سپر ماشین رفتم چیزی جلوی ماشین نبود ولی با چیزی که دیدم برای لحظه ای ترسیدم دستمو گذاشتم روی دهنم ، سپر جلوی ماشین پر پر از خون بود ولی اثری از هیچ موجودی نبود ، نگاهی به تهیونگ انداختم که دیدم چشماش از حدقه بیرون زده و شوکه شده
تهیونگ : اون..... اون خونه ؟
جینا : ارهه
همینطور که وایستاده بودیم یهو ماشین دایی خاموش شد و دیگه هیچ صدایی نمیومد و فقط میشد صدای هو ... هو .. باد و شنید
تلاش هاش دایی برای روشن کردن ماشین بی فایده بود برای همین از ماشین پیاده شدن
جیهوپ : چرا ماشین روشن نمیشه
همینطور که دایی داشت صحبت میکرد در حیاط با شدت زیادی بسته شد همه از ترس و شدت صدای در ترسیدم و فریاد زدیم
لایکاتون کمه
۱۱۳.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.