من با تو قدیمی ترین می شوم،
من با تو قدیمی ترین می شوم،
رفاقت مان شأنِ رفیق می گیرد،
کوچهها کاه گلی می شوند،
پرچین دارِ انارهایِ ترک خورده،
من با تو حافظِ شیراز می شوم،
ناب می شوم...
بیست وُ چند سالی
دلشوره میشوم...
مثل آن موقع ها
که معالی آباد هنوز آباد نبود...
چشم هات را که
به خنده وا میدارم،
فاتح ترین جنگجویِ
تاریخ می شوم،
من با تو غریقِ نجاتِ خاطراتی
میشوم که بی تو لحظهای
امانم نمی دهند...
رفاقت مان شأنِ رفیق می گیرد،
کوچهها کاه گلی می شوند،
پرچین دارِ انارهایِ ترک خورده،
من با تو حافظِ شیراز می شوم،
ناب می شوم...
بیست وُ چند سالی
دلشوره میشوم...
مثل آن موقع ها
که معالی آباد هنوز آباد نبود...
چشم هات را که
به خنده وا میدارم،
فاتح ترین جنگجویِ
تاریخ می شوم،
من با تو غریقِ نجاتِ خاطراتی
میشوم که بی تو لحظهای
امانم نمی دهند...
۶۸۴
۰۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.