Part 20💖
Part 20💖
*ویو نویسنده*
پسرا بعد از یکم قدم زدن تو ساحل و یکم اب تنی به خونه برگشتن،لباسشونو عوض کردن و به نوبت دوش گرفتن.
بعداز 10دقیقه جونگ کوک رفت تو اتاقش و فهمید یه ایمیل براش اومده...اما توی اون ایمیل چی نوشته بود؟(یکم تو خماری میزارمتون تو پارت بعد یعنی فردا شب میگم چی بوده😔😶)
*ویو نامجون*
بعد از دوش گرفتن ضعف کردم... رفتم سمت یخچال...چشمم به نودل فوری افتاد... برش داشتم و درش و باز کردم و کمی اب جوش ریختم و وایستادم تا بپزه...
نودل و برداشتم و رفتم بیرون به سمت بچه ها و رو یکی از صندلیا نشستم.
با بچه ها مشغول صحبت کردن بودیم که متوجه شدیم جونگ کوک با یه حال عجیبی اومده بیرون... که یونگی گفت:
یونگی:کوک چیشده پکر شدی؟
کوک:هیچی یکی یه ایمیل مسخره بهم داده احتملا کار یکی از ساسانگ فناس
یونگی:اره باو ولش کن اینا ام بیکارنا
کوک:اره، ولی یکم عجیب بود برام...حالا ولش مهم نیست
یونگی:حالا چی بوده مگه؟
کوک:(چیه فک کردی میگم تو ایمیل چی گفته بودن؟ تا فردا شب باید تو خماری بمونی😂💔)
یونگی:عجیب شد... نمیدونم... راستش غیر طبیعی بهد نظر میاد
جین:اره خب چرا باید یکی همچین چیزی بگه...
*ویو کوک*
ولی چرا اون حرف و تو ایمیل بهم زده بود... اگه واقعی باشه چی؟ اگه وجود داشته باشه چی؟ الان باید چیکار کنم؟نمیدونم خیلی گیج شدم...
بعد از شام خوردن و یکم حرف زدن دیگه رفتیم بخوابیم...طبق معمول جین و نامجون و شوگا هیونگ تو خونه بالایی میموندن،پس اونا رفتن و ازشون خداحافظی کردیم...
یهو دیدم تهیونگ و جیمین و هوبی هیونگ اومدن سمتم...
هوبی:میشه بگی چی شده؟ اون ایمیل ذهنت و درگیر کرده؟
کوک:اخه ایمیلش خیلی عجیب بود...
جیمین:بابا سرکاری بوده خودتو درگیرش نکن.
کوک:ممکنه که اینطور باشه
تهیونگ:احتمالا هیتری چیزی بوده ولش کن
کوک:اره اصلا بیخیال
بعد از کمی گفت و گو من و تهیونگ به سمت تخت دو نفرمون رفتیم و دراز کشیدیم... هوبی هیونگ و جیمین هم همینطور.
نویسنده:ادامه میمونه برای فردا شب که معلوم میشه اون ایمیل مرموز و مخفی چی بوده🤓👌
*ویو نویسنده*
پسرا بعد از یکم قدم زدن تو ساحل و یکم اب تنی به خونه برگشتن،لباسشونو عوض کردن و به نوبت دوش گرفتن.
بعداز 10دقیقه جونگ کوک رفت تو اتاقش و فهمید یه ایمیل براش اومده...اما توی اون ایمیل چی نوشته بود؟(یکم تو خماری میزارمتون تو پارت بعد یعنی فردا شب میگم چی بوده😔😶)
*ویو نامجون*
بعد از دوش گرفتن ضعف کردم... رفتم سمت یخچال...چشمم به نودل فوری افتاد... برش داشتم و درش و باز کردم و کمی اب جوش ریختم و وایستادم تا بپزه...
نودل و برداشتم و رفتم بیرون به سمت بچه ها و رو یکی از صندلیا نشستم.
با بچه ها مشغول صحبت کردن بودیم که متوجه شدیم جونگ کوک با یه حال عجیبی اومده بیرون... که یونگی گفت:
یونگی:کوک چیشده پکر شدی؟
کوک:هیچی یکی یه ایمیل مسخره بهم داده احتملا کار یکی از ساسانگ فناس
یونگی:اره باو ولش کن اینا ام بیکارنا
کوک:اره، ولی یکم عجیب بود برام...حالا ولش مهم نیست
یونگی:حالا چی بوده مگه؟
کوک:(چیه فک کردی میگم تو ایمیل چی گفته بودن؟ تا فردا شب باید تو خماری بمونی😂💔)
یونگی:عجیب شد... نمیدونم... راستش غیر طبیعی بهد نظر میاد
جین:اره خب چرا باید یکی همچین چیزی بگه...
*ویو کوک*
ولی چرا اون حرف و تو ایمیل بهم زده بود... اگه واقعی باشه چی؟ اگه وجود داشته باشه چی؟ الان باید چیکار کنم؟نمیدونم خیلی گیج شدم...
بعد از شام خوردن و یکم حرف زدن دیگه رفتیم بخوابیم...طبق معمول جین و نامجون و شوگا هیونگ تو خونه بالایی میموندن،پس اونا رفتن و ازشون خداحافظی کردیم...
یهو دیدم تهیونگ و جیمین و هوبی هیونگ اومدن سمتم...
هوبی:میشه بگی چی شده؟ اون ایمیل ذهنت و درگیر کرده؟
کوک:اخه ایمیلش خیلی عجیب بود...
جیمین:بابا سرکاری بوده خودتو درگیرش نکن.
کوک:ممکنه که اینطور باشه
تهیونگ:احتمالا هیتری چیزی بوده ولش کن
کوک:اره اصلا بیخیال
بعد از کمی گفت و گو من و تهیونگ به سمت تخت دو نفرمون رفتیم و دراز کشیدیم... هوبی هیونگ و جیمین هم همینطور.
نویسنده:ادامه میمونه برای فردا شب که معلوم میشه اون ایمیل مرموز و مخفی چی بوده🤓👌
۵.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.