فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت²⁷
میا « راه افتادم دنبال اون سرباز..... وقتی رفتم داخل کلبه بچه ها با نگرانی نگاهم کردن و تهیونگ اومد بغلم کرد.....هان؟ منو بغل کرد؟ یعنی اینقدر نگرانم بود.....اما حس خیلی خوبی بود.....تهیونگ بوی وانیل و گل رز میداد و من عاشق این عطر بودم.......
تهیونگ « از وقتی اومدیم توی کلبه مدام دور خودم میچرخیدم و حتی به اینکه دست و پای میا رو ببندم فکر کرده بودم......
کوک « بابا بشین من جای تو سرم گیج رفت.....میدونم نگرانشی اما اینجور راه رفتن و حرص خوردن فایده نداره.....
آیو « راست میگه......ولی واقعا میخواستن بکشنت.....عین فیلم اکشن ها.....
تهیونگ « هوففف....اومدم بشینم که در باز شد و میا اومد داخل و پشت سرش یکی از سرباز های عمو نامجون اینقدر نگرانش بودم که تا اومد داخل سریع بغلش کردم.....
تهیونگ « ای احمق معلوم هست کجا رفته بودی.....از خودم جداش کردم و از سرباز پرسیدم « قاتل کجاست؟
سرباز « راستش وقتی ما رسیدیم ایشون قاتل رو بیهوش کرده بودن....اصلا اگه ایشون مداخله نمیکردن ممکن بود آسیب ببینین چون به خاطر ایشون تیر مظنون خطا رفت......
کوک « برگام ریخت (0_0) میا فرزندم تو کی اینقدر شجاع شدی.....
تهیونگ « به معنی واقعی کلمه هنگ کرده بودم.....واتتتتت میا چیکار کردیییییی....سرباز رفت و دلم میخواست میا رو تیکه تیکه کنم که رفت پشت سر کوک قایم شد.....بیا اینجا میا
میا « الان از شدت عصبانیت دود کردی....از جونم سیر نشدم....
تهیونگ « میااااا....موقعی که رفتی سراغ قاتل از جونت سیر نشده بودی؟ بیا اینجا ببینم....
کوک « خیلی خب آروم باش....الان که سالمه....ولی باید کمی نصیحتش کنیم.....لازم نیست رنده اش کنی بچه رو.....میا تو هم آدم شو دیگه
تهیونگ « حس میکنم دو سال پیر شدم.....از بس حرص خوردم موهام سفید شد..... میشه اینقدر ورجه وورجه نکنی میا..... دفعه بعدی پوستت رو میکنم هااا....
میا « خیلی خب بابا...... هممون نشستیم توی پذیرایی کلبه...... این روز اول بود.... بعدش چی میشه؟..... داشتم فکر میکردم که احساس کردم یه چیزی روی شونم سنگینی میکنه..... برگشتم و دیدم تهیونگ سرش رو گذاشته رو شونم و چشماش بسته اس..... ಠ_ಠ هان؟ خوابید؟
کوک « اره... سر و صدا نکن.... چون توی این مدت زیاد نخوابیده..... ظاهرا فقط ماییم که بیداریم.... چون آیو هم خوابید.....
میا « چیکار کنیم....؟
کوک « فعلا بیرون که نمیشه رفت..... بیا یه بازی نصب کنیم...
میا « حلهههه (◉‿◉)...... با کوک یه بازی نصب کردیم و رفتیم توی گیم..... اینقدر مشغول بازی شدیم که کلا یادم رفت قاتلی وجود داره......
تهیونگ « نمیدونم کی خوابم برد.....با لرزش گوشیم بیدار شدم که دیدم سرم رو شونه میاست...
تهیونگ « از وقتی اومدیم توی کلبه مدام دور خودم میچرخیدم و حتی به اینکه دست و پای میا رو ببندم فکر کرده بودم......
کوک « بابا بشین من جای تو سرم گیج رفت.....میدونم نگرانشی اما اینجور راه رفتن و حرص خوردن فایده نداره.....
آیو « راست میگه......ولی واقعا میخواستن بکشنت.....عین فیلم اکشن ها.....
تهیونگ « هوففف....اومدم بشینم که در باز شد و میا اومد داخل و پشت سرش یکی از سرباز های عمو نامجون اینقدر نگرانش بودم که تا اومد داخل سریع بغلش کردم.....
تهیونگ « ای احمق معلوم هست کجا رفته بودی.....از خودم جداش کردم و از سرباز پرسیدم « قاتل کجاست؟
سرباز « راستش وقتی ما رسیدیم ایشون قاتل رو بیهوش کرده بودن....اصلا اگه ایشون مداخله نمیکردن ممکن بود آسیب ببینین چون به خاطر ایشون تیر مظنون خطا رفت......
کوک « برگام ریخت (0_0) میا فرزندم تو کی اینقدر شجاع شدی.....
تهیونگ « به معنی واقعی کلمه هنگ کرده بودم.....واتتتتت میا چیکار کردیییییی....سرباز رفت و دلم میخواست میا رو تیکه تیکه کنم که رفت پشت سر کوک قایم شد.....بیا اینجا میا
میا « الان از شدت عصبانیت دود کردی....از جونم سیر نشدم....
تهیونگ « میااااا....موقعی که رفتی سراغ قاتل از جونت سیر نشده بودی؟ بیا اینجا ببینم....
کوک « خیلی خب آروم باش....الان که سالمه....ولی باید کمی نصیحتش کنیم.....لازم نیست رنده اش کنی بچه رو.....میا تو هم آدم شو دیگه
تهیونگ « حس میکنم دو سال پیر شدم.....از بس حرص خوردم موهام سفید شد..... میشه اینقدر ورجه وورجه نکنی میا..... دفعه بعدی پوستت رو میکنم هااا....
میا « خیلی خب بابا...... هممون نشستیم توی پذیرایی کلبه...... این روز اول بود.... بعدش چی میشه؟..... داشتم فکر میکردم که احساس کردم یه چیزی روی شونم سنگینی میکنه..... برگشتم و دیدم تهیونگ سرش رو گذاشته رو شونم و چشماش بسته اس..... ಠ_ಠ هان؟ خوابید؟
کوک « اره... سر و صدا نکن.... چون توی این مدت زیاد نخوابیده..... ظاهرا فقط ماییم که بیداریم.... چون آیو هم خوابید.....
میا « چیکار کنیم....؟
کوک « فعلا بیرون که نمیشه رفت..... بیا یه بازی نصب کنیم...
میا « حلهههه (◉‿◉)...... با کوک یه بازی نصب کردیم و رفتیم توی گیم..... اینقدر مشغول بازی شدیم که کلا یادم رفت قاتلی وجود داره......
تهیونگ « نمیدونم کی خوابم برد.....با لرزش گوشیم بیدار شدم که دیدم سرم رو شونه میاست...
۵۳.۸k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.