عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 7
شعار:.... ننت اگه اصکی بری❤🍷
ییعیت
وقتی ملیس گفت میخاد بر فرودگاه دنبال لیزگه سریع فرار کردم...
شاید...
باید بخاطر اینکه لیزگه فکر کنه و باور کنه دوسش ندارم با عایشه به طور دروغی رل بزنم....
برای همین شماره عایشه رو گرفتم.
_سلام عایشه
_سلام ییعیت چی شده
_بیا کافه.... کارت دارم
_ساعت چند؟
_ساعت۵ اونجا باش
_چشم
اماده شدم رله افتادم.
یه پنج دقیقه منتظر بودم که عایشه اومد.
چیزی ک خاستو سفارش داد و من شروع به گفتن حرفم کردم
_ببین میخام یه مدتی با هم رل بزنیم تا ببینم میتونیم با هم کنار بیایم یانه!
فقد دلقک بازی ممنوعه اوکی؟
_واقعا... با... باشه
_افرین حالا باید با من بیای بریم خونه ما تا با ملیس و سو اشناست کنم.
ملیس دختر عمومه و سو خواهر ناتنی ملیس
_باشه
بعد از پرداخت حساب سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
وقتی رسیدیم دست عایشه رو گرفتم و در زدم.
ملیس.
رسیدیم خونه قهوه اماده کردم برای لیزگه و نشستیم که زنگ خورد لیزگه وایستاد و من درو باز کردم و با چیزی که مواجه شدم پرام ریخت
سو
منی که تعجب کرده بودم با استرس به لیزگه مه چشاش پر از اشک بود نگاه کردم...
لیوان ار دستش افتاد و هزاررر تیکه شد...
همون لیزگه قطره اشکی از چشاش جاری شد...
لیزگه
فکرشم نمیکردم...
من بخاطر ییعیت برگشته بودم اما اون تو 20 روز منو فراموش کرد و رل زد...
خورد شدم...
له شدم...
کیفمو برداشتم و به سمت در رفتم.
قبل از اینکه خارج بشم یه سیلی به ییعیت زدم و با صدای هق هق و اشکایی که ییعیت بهم میگفت هیچ وقت بخاطر کسی جز من گریه نکن میرفتم...
اون...
تو 20 روز کرد و من موندم با دلی که شکسته اما شکستشم برای ییعیته.
ادامه دارد...
شرط 10 لایک
پارت 7
شعار:.... ننت اگه اصکی بری❤🍷
ییعیت
وقتی ملیس گفت میخاد بر فرودگاه دنبال لیزگه سریع فرار کردم...
شاید...
باید بخاطر اینکه لیزگه فکر کنه و باور کنه دوسش ندارم با عایشه به طور دروغی رل بزنم....
برای همین شماره عایشه رو گرفتم.
_سلام عایشه
_سلام ییعیت چی شده
_بیا کافه.... کارت دارم
_ساعت چند؟
_ساعت۵ اونجا باش
_چشم
اماده شدم رله افتادم.
یه پنج دقیقه منتظر بودم که عایشه اومد.
چیزی ک خاستو سفارش داد و من شروع به گفتن حرفم کردم
_ببین میخام یه مدتی با هم رل بزنیم تا ببینم میتونیم با هم کنار بیایم یانه!
فقد دلقک بازی ممنوعه اوکی؟
_واقعا... با... باشه
_افرین حالا باید با من بیای بریم خونه ما تا با ملیس و سو اشناست کنم.
ملیس دختر عمومه و سو خواهر ناتنی ملیس
_باشه
بعد از پرداخت حساب سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
وقتی رسیدیم دست عایشه رو گرفتم و در زدم.
ملیس.
رسیدیم خونه قهوه اماده کردم برای لیزگه و نشستیم که زنگ خورد لیزگه وایستاد و من درو باز کردم و با چیزی که مواجه شدم پرام ریخت
سو
منی که تعجب کرده بودم با استرس به لیزگه مه چشاش پر از اشک بود نگاه کردم...
لیوان ار دستش افتاد و هزاررر تیکه شد...
همون لیزگه قطره اشکی از چشاش جاری شد...
لیزگه
فکرشم نمیکردم...
من بخاطر ییعیت برگشته بودم اما اون تو 20 روز منو فراموش کرد و رل زد...
خورد شدم...
له شدم...
کیفمو برداشتم و به سمت در رفتم.
قبل از اینکه خارج بشم یه سیلی به ییعیت زدم و با صدای هق هق و اشکایی که ییعیت بهم میگفت هیچ وقت بخاطر کسی جز من گریه نکن میرفتم...
اون...
تو 20 روز کرد و من موندم با دلی که شکسته اما شکستشم برای ییعیته.
ادامه دارد...
شرط 10 لایک
۳.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.