فیک تهیونگ (آخرین دیدار)p18
ویو جونگ کوک
ا/ت گفت تهیونگ رو اذیت کنیم منم قبول کردم نه بخاطر اینکه اذیتش کنم به خاطر اینکه از ا/ت دور بشه فکر کنه منو ا/ت باهمیم
ا/ت گفت بریم پایین تا از پله ها اومدیم پایین دیدم داره تهیونگ از آشپز خونه داره بیرون میاد و یه بشقاب دستشه و به ا/ت نگاه کرد و لبخند زد
تهیونگ. خوبی
ا/ت ممنون
بعد ا/ت سمت من برگشت و گفت
ا/ت. بیب من میرم ببینم لایلا چیکار میکنه
منم که منظورشو فهمیده بودم گفتم
جونگ کوک. باشه عشقم
و براش یه بوس هوایی فرستادم و رفتم کنار میز غذاخوری جایی که تهیونگ وایساده بود روی یکی از صندلی ها نشستم و تهیونگ رو به روی من نشست
لایلا هم از آشپز خونه بیرون اومد
جونگ کوک. ا/ت کو
لایلا. داره میاد
سرمو تکون دادم که دیدم یکی دستاشو دور گردنم حلقه کرد و سرشو چسبوند به سرم
ا/ت. من اینجام
جونگ کوک. اووو پس بیبی من اینجاست بیا بشین
که ات نشست کنار من و منم متوجه نگاه های تهیونگ شدم و مثل اینکه ا/ت و لایلا هم فهمیده بودن زدن زیر خنده منم نتونستم خودمو کنترل کنم وخندیدم تهیونگ به منو بچه ها با تعجب نگاه کرد
تهیونگ. چی شده
ا/ت. هیچی
بعد رو شو به من کرد و گفت
ا/ت. عشقمم پنیر رو میدی
جونگ کوک. البته عزیزمم
لایلا رو به تهیونگ کرد و با صدایی آروم اما جوری که ما بشنویم گفت
لایلا. از دست این دوتا کبوتر عاشق چیکار کنم
و از عمد اضافه کرد
فردا جلو بچه هاشونم از این کارا میکنن
تهیونگ هم خندید ولی کاملا مشخص بود که ناراحته با اینکه نمیخوام به ا/ت نزدیک شه ولی ناراحتی شو هم نمیخوام
ا/ت گفت تهیونگ رو اذیت کنیم منم قبول کردم نه بخاطر اینکه اذیتش کنم به خاطر اینکه از ا/ت دور بشه فکر کنه منو ا/ت باهمیم
ا/ت گفت بریم پایین تا از پله ها اومدیم پایین دیدم داره تهیونگ از آشپز خونه داره بیرون میاد و یه بشقاب دستشه و به ا/ت نگاه کرد و لبخند زد
تهیونگ. خوبی
ا/ت ممنون
بعد ا/ت سمت من برگشت و گفت
ا/ت. بیب من میرم ببینم لایلا چیکار میکنه
منم که منظورشو فهمیده بودم گفتم
جونگ کوک. باشه عشقم
و براش یه بوس هوایی فرستادم و رفتم کنار میز غذاخوری جایی که تهیونگ وایساده بود روی یکی از صندلی ها نشستم و تهیونگ رو به روی من نشست
لایلا هم از آشپز خونه بیرون اومد
جونگ کوک. ا/ت کو
لایلا. داره میاد
سرمو تکون دادم که دیدم یکی دستاشو دور گردنم حلقه کرد و سرشو چسبوند به سرم
ا/ت. من اینجام
جونگ کوک. اووو پس بیبی من اینجاست بیا بشین
که ات نشست کنار من و منم متوجه نگاه های تهیونگ شدم و مثل اینکه ا/ت و لایلا هم فهمیده بودن زدن زیر خنده منم نتونستم خودمو کنترل کنم وخندیدم تهیونگ به منو بچه ها با تعجب نگاه کرد
تهیونگ. چی شده
ا/ت. هیچی
بعد رو شو به من کرد و گفت
ا/ت. عشقمم پنیر رو میدی
جونگ کوک. البته عزیزمم
لایلا رو به تهیونگ کرد و با صدایی آروم اما جوری که ما بشنویم گفت
لایلا. از دست این دوتا کبوتر عاشق چیکار کنم
و از عمد اضافه کرد
فردا جلو بچه هاشونم از این کارا میکنن
تهیونگ هم خندید ولی کاملا مشخص بود که ناراحته با اینکه نمیخوام به ا/ت نزدیک شه ولی ناراحتی شو هم نمیخوام
۱۷.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.