عشق درسایه سلطنت پارت 182
تهیونگ مثل اون شب قسمت پایینی تختش نشسته بود و لورا وسط اتاق میرقصید...
پارچه حریر شال رو بیشتر روی صورتم کشیدم و در حالیکه هیچ بخشی از صورتم دیده نمیشد رفتم جلو و شروع به رقصیدن کردم... لورا شوکه شد و اولش کمی متعجب نگام کرد ولی کم نیاورد و دوباره شروع به رقصیدن کرد...
خیره شدم به تهیونگ..چشماش گرد شد و نگاهش رنگ شگفتی و تعجب گرفت و از جاش بلند شد..
نمیتونست نگاه ازم برداره چیزی که من میخواستم..
یه کم که گذشت به خودش اومد و سرش رو تکونی داد و نشست...نشست ولی نگاه ازم نگرفت..
پر ع*شوه خودم رو براش به حرکت در آوردم
روبروش شال رو اروم کمی از صورتم بالا گرفتم که فقط قسمتی از صورتم رو ببینه..از زیر اون پارچه حریر خیلی خوب میدیدم که نفس هاش تند شد و دستاش رو روی زانوش مشت کرد.
لورا تمام تلاشش رو میکرد تا توجه تهیونگ رو جلب کنه و کنار پاش رو زمین نشسته بود و با ع*شوه خودش رو تکون
میداد ولی تهیونگ حتی نیم نگاهی هم بهش ننداخت و بی نهایت از این کارش غرق لذت شدم..
هنرمندانه و با تمام عشقم نسبت بهش میرقصیدم
با چرخش خیلی قشنگ لباسم تکان میخورد...
تهیونگ بلند شد..دیگه نچرخیدم که تعادل لازم رو داشته باشم. اروم شروع کردم به ریز رقصیدن
لورا دست تهیونگ رو گرفت ولی تهیونگ با اخم و بی حوصله دستش رو از دست لورا جدا کرد و جلو اومد...
جلوی من..دوتا دستش رو جلو آورد تا شال رو از صورتم کنار بزنه ولی نذاشتم و با ع*شوه خودم رو کنار کشیدم
دورش چرخی زدم و دوباره روبروش قرار گرفتم بهش پشت کردم و با رقص خودم رو بهش نزدیک کردم دستش اروم و بی اختیار از نزدیکیم اومد که روی پهلوم قرار بگیره که لبخند رضایت بخشی زدم و دستش رو روی هوا گرفتم و فرز چرخیدم
باز خواست دستش سمت شالم ببره ولی اروم خندیدم و دورش چرخ زدم..یه چرخ دیگه و اینبار پشت سرش ایستادم
از پشت خودم رو بهش چسبوندم
حس کردن تند تر شدن نفسهاش اصلا کار سختی نبود..
حتی صدای موزیکم نمیتونست صدای نفس های تندش رو بپوشونه..سریع برگشت سمتم..
با عجله سعی کردم ازش دور شم ولی شالم رو گرفت و من با دوتا دستم محکم شال رو روی سرم نگه داشتم..
منظره فوق العاده ای بود..
اون یه گوشه شال مستطیلیم رو توی مشتش گرفته بود و من پشت بهش با فاصله ازش با دو تا دستم شال رو محکم
گرفته بودم که از سرم کشیده نشه..
صدای تهیونگ باعث شد نرم ل*بم رو گ*از بگیرم
تهیونگ: همه بیرون
صداش محکم ولی پر تشویش بود..انگار داغ بود..
صدای قدمهای داغون و شکست خورده رو لورا رو حس کردم که با بقیه اتاق رو ترک کرد..
با یه حرکت محکم شال رو کشید و شال با وجود مقاومت
من از سرم جدا شد و توی دستای تهیونگ اومد..
پارچه حریر شال رو بیشتر روی صورتم کشیدم و در حالیکه هیچ بخشی از صورتم دیده نمیشد رفتم جلو و شروع به رقصیدن کردم... لورا شوکه شد و اولش کمی متعجب نگام کرد ولی کم نیاورد و دوباره شروع به رقصیدن کرد...
خیره شدم به تهیونگ..چشماش گرد شد و نگاهش رنگ شگفتی و تعجب گرفت و از جاش بلند شد..
نمیتونست نگاه ازم برداره چیزی که من میخواستم..
یه کم که گذشت به خودش اومد و سرش رو تکونی داد و نشست...نشست ولی نگاه ازم نگرفت..
پر ع*شوه خودم رو براش به حرکت در آوردم
روبروش شال رو اروم کمی از صورتم بالا گرفتم که فقط قسمتی از صورتم رو ببینه..از زیر اون پارچه حریر خیلی خوب میدیدم که نفس هاش تند شد و دستاش رو روی زانوش مشت کرد.
لورا تمام تلاشش رو میکرد تا توجه تهیونگ رو جلب کنه و کنار پاش رو زمین نشسته بود و با ع*شوه خودش رو تکون
میداد ولی تهیونگ حتی نیم نگاهی هم بهش ننداخت و بی نهایت از این کارش غرق لذت شدم..
هنرمندانه و با تمام عشقم نسبت بهش میرقصیدم
با چرخش خیلی قشنگ لباسم تکان میخورد...
تهیونگ بلند شد..دیگه نچرخیدم که تعادل لازم رو داشته باشم. اروم شروع کردم به ریز رقصیدن
لورا دست تهیونگ رو گرفت ولی تهیونگ با اخم و بی حوصله دستش رو از دست لورا جدا کرد و جلو اومد...
جلوی من..دوتا دستش رو جلو آورد تا شال رو از صورتم کنار بزنه ولی نذاشتم و با ع*شوه خودم رو کنار کشیدم
دورش چرخی زدم و دوباره روبروش قرار گرفتم بهش پشت کردم و با رقص خودم رو بهش نزدیک کردم دستش اروم و بی اختیار از نزدیکیم اومد که روی پهلوم قرار بگیره که لبخند رضایت بخشی زدم و دستش رو روی هوا گرفتم و فرز چرخیدم
باز خواست دستش سمت شالم ببره ولی اروم خندیدم و دورش چرخ زدم..یه چرخ دیگه و اینبار پشت سرش ایستادم
از پشت خودم رو بهش چسبوندم
حس کردن تند تر شدن نفسهاش اصلا کار سختی نبود..
حتی صدای موزیکم نمیتونست صدای نفس های تندش رو بپوشونه..سریع برگشت سمتم..
با عجله سعی کردم ازش دور شم ولی شالم رو گرفت و من با دوتا دستم محکم شال رو روی سرم نگه داشتم..
منظره فوق العاده ای بود..
اون یه گوشه شال مستطیلیم رو توی مشتش گرفته بود و من پشت بهش با فاصله ازش با دو تا دستم شال رو محکم
گرفته بودم که از سرم کشیده نشه..
صدای تهیونگ باعث شد نرم ل*بم رو گ*از بگیرم
تهیونگ: همه بیرون
صداش محکم ولی پر تشویش بود..انگار داغ بود..
صدای قدمهای داغون و شکست خورده رو لورا رو حس کردم که با بقیه اتاق رو ترک کرد..
با یه حرکت محکم شال رو کشید و شال با وجود مقاومت
من از سرم جدا شد و توی دستای تهیونگ اومد..
۱۸.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.