اینم اون یکییییی یه ذره دیر شد
اینم اون یکییییی یه ذره دیر شد
پارت ۶۹
این صحبت در حالی داشت صورت میگرفت که هیچ کس از اتفاقات بیرون خبر نداشتن...
& اوووو
*اره دیگه وقتی فهمیدم اومدم اداره ولی ندیدمت و از همکارت پرسیدم گفت خونت کجاست
جنی خندید
&وقتی درو باز کردم یه جوری پریدی بقلم فکر کردم یکی مرده
رزی هم خندید
*فک کن گریم میکردم بد تر شده بود وضعیت
بعد این حرف گوشی رزی زنگ خورد رزی بدون نگاه کرد به اسم برش داشت
*بله؟
+واییی خدارو شکر که حالت خوبه کجایی
*ام من خونه خواهرمم
با این حرف رزی جنی لبخند زد
+خدای من بالاخره فهمیدی ؟ خیلی براتون خوشحالم ولی الان باید برین یه جای امن سنگا پیشته دیگه
*آره خوب نامجون قبل از اینکه بره سنگا رو به من داد
خوبه یعنی عالیه ببین یه سری آدم نامجون و گرفتن جیهوپ وانگاری جینم اونجاست باید برین و یه جایی قایم شین چون فکر کنم دنبال شما میان
جنی که داشت از پشت گوشی میشینید بلند شو تا سوئیچشو برداره و ماشین رو آماده کنه اما بلافاصله اینکه در رو باز کرد با یه سری افراد مواجه شد
&فکر کنم خبر یه ذره دیر رسوندی
رزی تا بلند شد با دیدن اون اطراف گوشیو قطع کرد
+الو...... الو بچهها؟
لیسا نگران به کاترین نگاه کرد
◇چی شده چرا هیچی نمیگی چرا الو الو میکنی؟
+نمیدونم صدای جنی خیلی ضعیف اومد و بعدش رزی قطع کرد
◇یعنی چی کی قطع کرد؟
لیسا دلهره عجیبی رو احساس کرد
◇باید بریم سمت خونه جنی
کوک که داشت رانندگی میکرد مخالفت کرد
_نه اونا حالشون خوبه
◇کوک مغزتو به کار بنداز اگه قطع کرده به احتمال اینه که گرفتنشون
+احتمالا فکر کنم بهتره بریم سمت خونه اونا
کوک نفس عمیقی کشید و خواست حرفی بزنه که فیلیکس گفت
#حتی اگه الان بریم اونجا دیر میرسیم بهتره جای اینکه بریم به مقصدی که خیلی مطمئنیم که وقتی برسیم توش خالیه بریم سمت جایی که قراره برن
_بالاخره یکی حرف درستو زد
کاترین کمی فکر کرد
+راست میگین ولی اول باید بریم یه جایی در واقع باید بریم خونم نیاز به وسایلام دارم
_وسایلات؟
◇وسایل پلیسشو میگه عزیزم
_اوکی باشه
+همین نزدیکاس برو سمت آدرسی که من میگم
........
پارت ۶۹
این صحبت در حالی داشت صورت میگرفت که هیچ کس از اتفاقات بیرون خبر نداشتن...
& اوووو
*اره دیگه وقتی فهمیدم اومدم اداره ولی ندیدمت و از همکارت پرسیدم گفت خونت کجاست
جنی خندید
&وقتی درو باز کردم یه جوری پریدی بقلم فکر کردم یکی مرده
رزی هم خندید
*فک کن گریم میکردم بد تر شده بود وضعیت
بعد این حرف گوشی رزی زنگ خورد رزی بدون نگاه کرد به اسم برش داشت
*بله؟
+واییی خدارو شکر که حالت خوبه کجایی
*ام من خونه خواهرمم
با این حرف رزی جنی لبخند زد
+خدای من بالاخره فهمیدی ؟ خیلی براتون خوشحالم ولی الان باید برین یه جای امن سنگا پیشته دیگه
*آره خوب نامجون قبل از اینکه بره سنگا رو به من داد
خوبه یعنی عالیه ببین یه سری آدم نامجون و گرفتن جیهوپ وانگاری جینم اونجاست باید برین و یه جایی قایم شین چون فکر کنم دنبال شما میان
جنی که داشت از پشت گوشی میشینید بلند شو تا سوئیچشو برداره و ماشین رو آماده کنه اما بلافاصله اینکه در رو باز کرد با یه سری افراد مواجه شد
&فکر کنم خبر یه ذره دیر رسوندی
رزی تا بلند شد با دیدن اون اطراف گوشیو قطع کرد
+الو...... الو بچهها؟
لیسا نگران به کاترین نگاه کرد
◇چی شده چرا هیچی نمیگی چرا الو الو میکنی؟
+نمیدونم صدای جنی خیلی ضعیف اومد و بعدش رزی قطع کرد
◇یعنی چی کی قطع کرد؟
لیسا دلهره عجیبی رو احساس کرد
◇باید بریم سمت خونه جنی
کوک که داشت رانندگی میکرد مخالفت کرد
_نه اونا حالشون خوبه
◇کوک مغزتو به کار بنداز اگه قطع کرده به احتمال اینه که گرفتنشون
+احتمالا فکر کنم بهتره بریم سمت خونه اونا
کوک نفس عمیقی کشید و خواست حرفی بزنه که فیلیکس گفت
#حتی اگه الان بریم اونجا دیر میرسیم بهتره جای اینکه بریم به مقصدی که خیلی مطمئنیم که وقتی برسیم توش خالیه بریم سمت جایی که قراره برن
_بالاخره یکی حرف درستو زد
کاترین کمی فکر کرد
+راست میگین ولی اول باید بریم یه جایی در واقع باید بریم خونم نیاز به وسایلام دارم
_وسایلات؟
◇وسایل پلیسشو میگه عزیزم
_اوکی باشه
+همین نزدیکاس برو سمت آدرسی که من میگم
........
۴.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.