چندپارتی تهیونگ
Part 21
تهیونگ:هیونگ چی شده؟؟؟.... چرا گریه کردید؟؟؟......ات کجاست؟؟
نامجون:تهیونگ ات....ات
تهیونگ:ات چی؟؟نکنه اون حرفایی که زده بود واقعی بودن؟؟
نامجون:متاسفم ولی آره
تهیونگ:الان کجاست؟؟
نامجون به جسد ات که روش پارچه ی سفید کشیده بودن اشاره میکنه
تهیونگ:به سمت پارچه ی سفید حرکت میکنه و وقتی بهش میرسه چشاشو میبنده چون هنوزم که هنوزه فکر میکنه ات زندست و کسی که زیر پارچه هست ات نیست و فقط یه شوخیه.....ولی وقتی چشماش رو باز کرد و ات رو زیر پارچه دید کپ کرد....لبخندی رو لباش نقش بست و روشو کرد سمت اعضا
تهیونگ:بچه ها این یه شوخیه دیگه نه؟!
جین:تهیونگ اون اته
تهیونگ:نه این ات نیست...ات بیا بیرون میدونم دوربین مخفیه سر کارم گذاشتید.....ات کجایی بیا بیرون لو رفتی؟؟
جیهوپ:تهیونگ اون اته...خوده خوده اته.....و اون....اون.....مرده
تهیونگ فقط کلمات اون مرده رو تکرار میکنه و بعد بغضش میشکنه و
تهیونگ:ولی قرار نبود بخاطر یه چیز ساده از این دنیا بری
روز بعد خاکسپاری ات
تهیونگ ویو:تو خونه تنها بودم و داشتم آماده میشدم برای مراسم خاکسپاری ات یه جورایی شرمم میگرفت که برم خاکسپاری ات چون حس میکنم ات به خاطر من خود.کشی کرده اصلا باورم نمیشد بخاطر یه موضوع به این سادگی از این دنیا رفت
فرشته :آقای کیم نمیخوام دخالت کنم ولی از نظر خودت عشق کلمه ی آسونیه¿¿میدونستی ات بخاطر تو چه شبایی رو خون گریه میکرد هر وقت میرفتی کنارش قبلش پرواز میکرد وقتی کنار تو بود لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه رو زندگی میکرد و تو دفترچه خاطرات قلبش اون ها رو یادداشت میکرد اصلا میدونستی شبا با همین خاطرات میخوابیده با امید تو از خواب بلند میشده با امید اینکه امروز بهش جواب بدی از خواب بلند میشده اما دفعه ی آخر با یه تریلی هیجده چرخ قلبشو از وسط تیکه تیکه و له کردی
تهیونگ ویو:میدونم میتونی زمان رو به عقب برگردونی قول میدم همه چی رو درست کنم خواهش میکنم
فرشته:......
ادامه دارد.........
تهیونگ:هیونگ چی شده؟؟؟.... چرا گریه کردید؟؟؟......ات کجاست؟؟
نامجون:تهیونگ ات....ات
تهیونگ:ات چی؟؟نکنه اون حرفایی که زده بود واقعی بودن؟؟
نامجون:متاسفم ولی آره
تهیونگ:الان کجاست؟؟
نامجون به جسد ات که روش پارچه ی سفید کشیده بودن اشاره میکنه
تهیونگ:به سمت پارچه ی سفید حرکت میکنه و وقتی بهش میرسه چشاشو میبنده چون هنوزم که هنوزه فکر میکنه ات زندست و کسی که زیر پارچه هست ات نیست و فقط یه شوخیه.....ولی وقتی چشماش رو باز کرد و ات رو زیر پارچه دید کپ کرد....لبخندی رو لباش نقش بست و روشو کرد سمت اعضا
تهیونگ:بچه ها این یه شوخیه دیگه نه؟!
جین:تهیونگ اون اته
تهیونگ:نه این ات نیست...ات بیا بیرون میدونم دوربین مخفیه سر کارم گذاشتید.....ات کجایی بیا بیرون لو رفتی؟؟
جیهوپ:تهیونگ اون اته...خوده خوده اته.....و اون....اون.....مرده
تهیونگ فقط کلمات اون مرده رو تکرار میکنه و بعد بغضش میشکنه و
تهیونگ:ولی قرار نبود بخاطر یه چیز ساده از این دنیا بری
روز بعد خاکسپاری ات
تهیونگ ویو:تو خونه تنها بودم و داشتم آماده میشدم برای مراسم خاکسپاری ات یه جورایی شرمم میگرفت که برم خاکسپاری ات چون حس میکنم ات به خاطر من خود.کشی کرده اصلا باورم نمیشد بخاطر یه موضوع به این سادگی از این دنیا رفت
فرشته :آقای کیم نمیخوام دخالت کنم ولی از نظر خودت عشق کلمه ی آسونیه¿¿میدونستی ات بخاطر تو چه شبایی رو خون گریه میکرد هر وقت میرفتی کنارش قبلش پرواز میکرد وقتی کنار تو بود لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه رو زندگی میکرد و تو دفترچه خاطرات قلبش اون ها رو یادداشت میکرد اصلا میدونستی شبا با همین خاطرات میخوابیده با امید تو از خواب بلند میشده با امید اینکه امروز بهش جواب بدی از خواب بلند میشده اما دفعه ی آخر با یه تریلی هیجده چرخ قلبشو از وسط تیکه تیکه و له کردی
تهیونگ ویو:میدونم میتونی زمان رو به عقب برگردونی قول میدم همه چی رو درست کنم خواهش میکنم
فرشته:......
ادامه دارد.........
۱۹.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.