دو پارتی فیلیکس p1
دو پارتی فیلیکس p1
#درخواستی
فیلیکس:_
ا. ت:
نایون:*
(توبه بیماری قلبی مبتلا بودی و افسردگی هم داشتی. استرس و ناراحتی برات بد بود به یک قلب نو نیاز داشتی)
*صبح*
سلام بلاخره بیدار شدی
_سلام.
صبحونه درست کردم امروز میری کمپانی؟
_اره.بهم زنگ نزن دیر برمیگردم.
اکی
*بعد صبحانه*
_من میرم دوش بگیرم و برم
اکی
*ویو ا. ت*
فیلیکس همسر منه و سه سال از ازدواجمون میگزره
چند روزی هست اون با من کمی سرد رفتار میکنه این باعث ناراحتی من و بیشتر شدن افسردگی من میشه
بعضی اوقات با خودم میگم ممکنه اون با من همیچین کاری رو بکنه....
ولی بعد میگم فشار کاری روشه
*ویو فیلیکس*
من رفتم حموم و از حموم برگشتم ا. ت روی مبل نشسته بود رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم گوشی رو برداشتم دیدم نایون پیام داده.
*لیکس میای امروز بریم بیرون🤗
_تو قصدت چیه خرا ب کردن رابطه من و ا. ت
*چرا باید اینکارو بکنم؟
_شاید بکنی.
*بیا خونه خودم.
_اکی
اوه اومدی.
_(با کمی لبخند) اره
(کمی از لبخندش تعجب کردم ولی بعد منم لبخند زدم)
_با ا. ت خدافظی کردم و رفتم.
*ویو ا. ت*
امشب به خونه نایون دعوت شده بودم
من و نایون دوستای صمیمی بودیم و امشب قرار بود به خونه ی اون برم.
*ویو شب خونه نایون*
مشروب روی میز وسط خونه ی نایون بود با دوتا لیوان.
بعد شام بودو نایون فیلیکس روی مبل نشسته بودن.
*کمی برات بریزم؟
_بریز.
*(برای فیلیکس نوشیدنی ریختم و اون خورد و منتظر ا. ت بودم)
٫چند ساعت بعد٫
زنگ در و خونه خوردو خدمت کارو درو باز کرد.
_کیه؟
*تو چیکار داری؟
نایون خودش رو توی بغل فیلیکس انداخت و فیلیکس تعجب کرده بود.
_داری چیکار میکنی؟
میخوای امشب رو کمی بازی کنیم؟
_نایون بلند شو.
*(نایون خندید)نه.
ا. ت وارد خونه شد و به تبغه بالا رفت و.........
_ا.ت
ف.. ف.. لی. فیلیکس
_نایون رو پرت کرد اونور
*ویو ا.ت*
رفتم بالا.
با صحنه ای که مواجه شدم تپش قلب گرفته بودم.
نایون داشت فیلیکس رو وله میبوسیدش.
کم کم نفسم گرفته بودو سر گیجه گرفته بودم دم پله ها وایساده بودم فیلیکس داشت میومد سمت که من از هوش رفتم از پله ها افتادم
*ویو فیلیکس*
با دیدن ریا ترسیدم نایون و کنار زدم به سمت ا. ت رفتم.
تا اومدم بگیرمش از حال رفت و از پله افتاد.
براید استایل بغلش کردم و به بیمارستان بردمش.
(برید پارت دو🙂)
#درخواستی
فیلیکس:_
ا. ت:
نایون:*
(توبه بیماری قلبی مبتلا بودی و افسردگی هم داشتی. استرس و ناراحتی برات بد بود به یک قلب نو نیاز داشتی)
*صبح*
سلام بلاخره بیدار شدی
_سلام.
صبحونه درست کردم امروز میری کمپانی؟
_اره.بهم زنگ نزن دیر برمیگردم.
اکی
*بعد صبحانه*
_من میرم دوش بگیرم و برم
اکی
*ویو ا. ت*
فیلیکس همسر منه و سه سال از ازدواجمون میگزره
چند روزی هست اون با من کمی سرد رفتار میکنه این باعث ناراحتی من و بیشتر شدن افسردگی من میشه
بعضی اوقات با خودم میگم ممکنه اون با من همیچین کاری رو بکنه....
ولی بعد میگم فشار کاری روشه
*ویو فیلیکس*
من رفتم حموم و از حموم برگشتم ا. ت روی مبل نشسته بود رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم گوشی رو برداشتم دیدم نایون پیام داده.
*لیکس میای امروز بریم بیرون🤗
_تو قصدت چیه خرا ب کردن رابطه من و ا. ت
*چرا باید اینکارو بکنم؟
_شاید بکنی.
*بیا خونه خودم.
_اکی
اوه اومدی.
_(با کمی لبخند) اره
(کمی از لبخندش تعجب کردم ولی بعد منم لبخند زدم)
_با ا. ت خدافظی کردم و رفتم.
*ویو ا. ت*
امشب به خونه نایون دعوت شده بودم
من و نایون دوستای صمیمی بودیم و امشب قرار بود به خونه ی اون برم.
*ویو شب خونه نایون*
مشروب روی میز وسط خونه ی نایون بود با دوتا لیوان.
بعد شام بودو نایون فیلیکس روی مبل نشسته بودن.
*کمی برات بریزم؟
_بریز.
*(برای فیلیکس نوشیدنی ریختم و اون خورد و منتظر ا. ت بودم)
٫چند ساعت بعد٫
زنگ در و خونه خوردو خدمت کارو درو باز کرد.
_کیه؟
*تو چیکار داری؟
نایون خودش رو توی بغل فیلیکس انداخت و فیلیکس تعجب کرده بود.
_داری چیکار میکنی؟
میخوای امشب رو کمی بازی کنیم؟
_نایون بلند شو.
*(نایون خندید)نه.
ا. ت وارد خونه شد و به تبغه بالا رفت و.........
_ا.ت
ف.. ف.. لی. فیلیکس
_نایون رو پرت کرد اونور
*ویو ا.ت*
رفتم بالا.
با صحنه ای که مواجه شدم تپش قلب گرفته بودم.
نایون داشت فیلیکس رو وله میبوسیدش.
کم کم نفسم گرفته بودو سر گیجه گرفته بودم دم پله ها وایساده بودم فیلیکس داشت میومد سمت که من از هوش رفتم از پله ها افتادم
*ویو فیلیکس*
با دیدن ریا ترسیدم نایون و کنار زدم به سمت ا. ت رفتم.
تا اومدم بگیرمش از حال رفت و از پله افتاد.
براید استایل بغلش کردم و به بیمارستان بردمش.
(برید پارت دو🙂)
۶.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.