🤎کوچولوی ما اونه🤎
ویو آوین(اسم عضو هشتم)
بعد تمرین بود که پی دی نیم بهمون گفت بریم توی دفترش همون طور که مچ دستمو گرفته بودم چون تمرین اسیب دیده بود با اعضا رفتیم به سمت اتاق پی دی نیم در زدم و رفتیم تو
پی دی نیم: خب بچه ها یا بهتر بگم پسرا
دعفه اول خیلی برام سخت بود که این خبر رو بدم ولی چون ری کاشت خوبی داشتین
و این دعفه خبر پیشتونه سخت نیس
آوین: خبر کیه؟
پی دی نیم: توی دیگه
آوین: نگین که
پی دی نیم: بله شما قراره نه نفر بشین، ساینی
بیا تو
یه دختر که به احتمال کم محترم اومد تو
ساینی: طلام سلام صد تا سلام
همه اعضا خیلی قشنگ بهش نگاه میکردن
و اونم همین طور ولی تا به من رسید یهو جدی شد منم قیافمو بد جور کردم و حتی باهاش دست ندادم
پی دی نیم: ایشون تازه کار آموزیش
تمام شده و گفتم بیاد توی گروه شما همین امروز اسباب کی میکنه به خونتون
(ساینی یه دختر 24 سالس که هرزس(پرده نداره) و تو دروغ گفتن و نقش بازی کردن مهارت داره)
اوین: خیلی هم عالی(حالت نچسبی)
سوار ماشین شدن که کوک اومد کمک کنه چمدونش
رو بیاره
کوک: اوین دو یکی کوچیکن رو تو میاری؟
اوین: من دخترم اونم دختره شیش
تا پسر دیگه هم هست تو هم نیاری
بد نیس
ساینی: ولش کن کوکی خودم میارم(با عشوه
رفت کیف کوچیک رو برداشت)
سریع درو باز کردم کیلید رو روی زمین انداختم
و رفتم بالا توی اتاقم که ساینی اومد
ساینی: سلام هم اتاقی
اوین: نچ نچ، نمیشه من اینجا نمیخوابم(رفت کیفشو جمع کرد و بقیه وسایلش رو توی کمد گذاشت در کمد رو قفل کرد)
ساینی: نگاه کن فکر کردی وسایل تورو
دست میزنم؟ نچ خانم خون
اوین: حالا هرچی
رفتم توی اتاق هنرم خیلی شلوغ بود نمی شد بخوابم
ولی میشد لباسام رو اونجا بزارم موقه شام
بود جین صدامون
زد رفتم توی حال که برم سر میز که دیدم ساینی روی صندلیمه رفتم کنارش
اروم زدم توی کمرش: دخی، پاشو اینجا جای منه
ساینی: مطمعنم مشکلی نداری که من اینجا بشینم
اوین: خیلی هم...
ته بازی هامو گرفت: بنظرم بهتره بشینی
روی صندلی کناری
اوین: من نمیخورم ممنون
محکم بازی هامو از توی دستش کشید رفتم توی اتاق هنرم نشستم عین دیوونه ها نقاشی کشیدن صدای خنده های اعضا با اون آزار میداد که زدم زیر گریه از طرفی شکمم هی صدا میداد واقعا کلافه بودم
بعد تمرین بود که پی دی نیم بهمون گفت بریم توی دفترش همون طور که مچ دستمو گرفته بودم چون تمرین اسیب دیده بود با اعضا رفتیم به سمت اتاق پی دی نیم در زدم و رفتیم تو
پی دی نیم: خب بچه ها یا بهتر بگم پسرا
دعفه اول خیلی برام سخت بود که این خبر رو بدم ولی چون ری کاشت خوبی داشتین
و این دعفه خبر پیشتونه سخت نیس
آوین: خبر کیه؟
پی دی نیم: توی دیگه
آوین: نگین که
پی دی نیم: بله شما قراره نه نفر بشین، ساینی
بیا تو
یه دختر که به احتمال کم محترم اومد تو
ساینی: طلام سلام صد تا سلام
همه اعضا خیلی قشنگ بهش نگاه میکردن
و اونم همین طور ولی تا به من رسید یهو جدی شد منم قیافمو بد جور کردم و حتی باهاش دست ندادم
پی دی نیم: ایشون تازه کار آموزیش
تمام شده و گفتم بیاد توی گروه شما همین امروز اسباب کی میکنه به خونتون
(ساینی یه دختر 24 سالس که هرزس(پرده نداره) و تو دروغ گفتن و نقش بازی کردن مهارت داره)
اوین: خیلی هم عالی(حالت نچسبی)
سوار ماشین شدن که کوک اومد کمک کنه چمدونش
رو بیاره
کوک: اوین دو یکی کوچیکن رو تو میاری؟
اوین: من دخترم اونم دختره شیش
تا پسر دیگه هم هست تو هم نیاری
بد نیس
ساینی: ولش کن کوکی خودم میارم(با عشوه
رفت کیف کوچیک رو برداشت)
سریع درو باز کردم کیلید رو روی زمین انداختم
و رفتم بالا توی اتاقم که ساینی اومد
ساینی: سلام هم اتاقی
اوین: نچ نچ، نمیشه من اینجا نمیخوابم(رفت کیفشو جمع کرد و بقیه وسایلش رو توی کمد گذاشت در کمد رو قفل کرد)
ساینی: نگاه کن فکر کردی وسایل تورو
دست میزنم؟ نچ خانم خون
اوین: حالا هرچی
رفتم توی اتاق هنرم خیلی شلوغ بود نمی شد بخوابم
ولی میشد لباسام رو اونجا بزارم موقه شام
بود جین صدامون
زد رفتم توی حال که برم سر میز که دیدم ساینی روی صندلیمه رفتم کنارش
اروم زدم توی کمرش: دخی، پاشو اینجا جای منه
ساینی: مطمعنم مشکلی نداری که من اینجا بشینم
اوین: خیلی هم...
ته بازی هامو گرفت: بنظرم بهتره بشینی
روی صندلی کناری
اوین: من نمیخورم ممنون
محکم بازی هامو از توی دستش کشید رفتم توی اتاق هنرم نشستم عین دیوونه ها نقاشی کشیدن صدای خنده های اعضا با اون آزار میداد که زدم زیر گریه از طرفی شکمم هی صدا میداد واقعا کلافه بودم
۴.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.