پارت³
پارت³
ووارد کلبه شدم درب کلبه راازداخل قفل کردم مردخودرابه درب کوباند
ما ترسیدیم
کلبه دو درب داشت که ما میخواستیم
از درب دیگر فرار کنیم که مارا بیهوش و وزندانی کرد
مدتی گذشت
ما به هوش آمدیم دوستم خیلی میترسید
مرد به آن نگاه کردو...گفت:میخواستید به کلبه ی من نیاید
دوستم گفت:ما معذرت میخوایم ک اومدید
توروخدا بزار بریم
مرد گفت:دیر شدهههه
شب شد و مرد به بیرون رفت
ما تلاش کردیم ک خودمون
رو آزاد کنیم
من دست خودم رو باز کردم و به کمک دوستم و اون خانوم رفتم....
ما از در پشتی فرار کردیم .....
ووارد کلبه شدم درب کلبه راازداخل قفل کردم مردخودرابه درب کوباند
ما ترسیدیم
کلبه دو درب داشت که ما میخواستیم
از درب دیگر فرار کنیم که مارا بیهوش و وزندانی کرد
مدتی گذشت
ما به هوش آمدیم دوستم خیلی میترسید
مرد به آن نگاه کردو...گفت:میخواستید به کلبه ی من نیاید
دوستم گفت:ما معذرت میخوایم ک اومدید
توروخدا بزار بریم
مرد گفت:دیر شدهههه
شب شد و مرد به بیرون رفت
ما تلاش کردیم ک خودمون
رو آزاد کنیم
من دست خودم رو باز کردم و به کمک دوستم و اون خانوم رفتم....
ما از در پشتی فرار کردیم .....
۶۴۵
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.