تکپارتی جین"عشق بچگی
تکپارتی جین"عشق بچگی
*بورا ویو*
تو پارک داشتم قدم میزدم
اینجا همون جایی بود که وقتی بچه بودم
همیشه با مامانم میومدم
یه نفس عمیق کشیدمو رفتم نشستم رو نیمکت
و به بچه ها نگاه میکردم
همینطوری که داشتم اینور اونورو نگاه میکردم
و منتظر جین بودم یه عکس توجهمو جلب کرد
از رو زمین ورداشتمش
عکس یه پسر بچه بود که تو بغل ینفره ولی
اون تیکه از عکس پاره شده بود و معلوم نبود
خیلی بامزه و برام اشنا بود
گذاشتمش تو کیفم همون موقع هم جین رسید
جین:سلاممم چاگیا خیلی منتظرت گذاشتم
بورا:سلامم نه به موقع رسیدی کجا قراره بریم؟
جین:هرجا که تو بگی
بورا:پس اول بریم رستوران که گشنمه بعدشم سینما
و دست تو دست هم راه افتادیم سمت ماشین
........
رفتیم نشستیم سر یه میز
گارسون اومد و غذاهامونو سفارش دادیم
بعد 10مین غذاهارو اوردن
و شروع کردیم به خوردن و حرف زدیم
..
بعد اینکه غذامون تموم شد راه افتادیم سمت
سینما
جین:چاگی اینا وایسا تا برم بلیط بگیرم
بورا:باشه
جین رفت بلیط بگیره
منم منتظرش شدم تا بیاد
داشتم نگاش میکردم که دیدم رفت پیش یه دختری
با دختره خیلی گرم گرفته بود
و داشتن میخندیدن دختره هم هی
عشوه میومد خودشو نزدیک جین میکرد
خواستم برم پیششون
ولی گفتم ببینم اخرش چی میشه
جین راجب این قضیه بهم میگه یا نه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتیم فیلم میدیدم با جین قهر بودم
پلی به رو خودم نیوردم
نمیخواستم شبمونو خراب کنم
جین نیم ساعت منو نگه داشته بود
چون داشت با یه دختره نچسب لاس میزد
و بعدشم انگار که هیچی نشده اومد
دستمو گرفت برد سمت سالن
*فلش بک به دوساعت بعد*
فیلم تموم شد و رفتیم سمت ماشین
و راه افتادیم سمت خونه
تو راه جین نگه داشت و رفت مغازه و وقتی برگشت
یه عالمه خوراکی خریده بود
ذوق کردم ولی نشون ندادم
من دیگه با این چیزا خر نمیشم جناب کیم(زر میزنه😂)
رسیدیم خونه من سریع رفتم تو اتاق
لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم
و رفتم رو تخت
جین هم بعد اینکه دوش گرفت
داشت لباس میپوشید که یهو گفت
جین:این عکسه کیه؟
یادم افتاد که عکسی که امروز تو پارک پیدا کردم
رو گذاشتم رو میز
خواستم لجشو دربیارم
بورا:چی کدوم عکس
جین:این عکسه که رو میزه
بورا:اها این عشق بچگیامه
جین یه نگاه به من و یه نگاه به عکس کرد
بعد با لبخند گفت:
من این عکسو وقتی 8سالم بود گم کردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید کم بود
درخواستی اگه داشتین بگین
مینویسم
*بورا ویو*
تو پارک داشتم قدم میزدم
اینجا همون جایی بود که وقتی بچه بودم
همیشه با مامانم میومدم
یه نفس عمیق کشیدمو رفتم نشستم رو نیمکت
و به بچه ها نگاه میکردم
همینطوری که داشتم اینور اونورو نگاه میکردم
و منتظر جین بودم یه عکس توجهمو جلب کرد
از رو زمین ورداشتمش
عکس یه پسر بچه بود که تو بغل ینفره ولی
اون تیکه از عکس پاره شده بود و معلوم نبود
خیلی بامزه و برام اشنا بود
گذاشتمش تو کیفم همون موقع هم جین رسید
جین:سلاممم چاگیا خیلی منتظرت گذاشتم
بورا:سلامم نه به موقع رسیدی کجا قراره بریم؟
جین:هرجا که تو بگی
بورا:پس اول بریم رستوران که گشنمه بعدشم سینما
و دست تو دست هم راه افتادیم سمت ماشین
........
رفتیم نشستیم سر یه میز
گارسون اومد و غذاهامونو سفارش دادیم
بعد 10مین غذاهارو اوردن
و شروع کردیم به خوردن و حرف زدیم
..
بعد اینکه غذامون تموم شد راه افتادیم سمت
سینما
جین:چاگی اینا وایسا تا برم بلیط بگیرم
بورا:باشه
جین رفت بلیط بگیره
منم منتظرش شدم تا بیاد
داشتم نگاش میکردم که دیدم رفت پیش یه دختری
با دختره خیلی گرم گرفته بود
و داشتن میخندیدن دختره هم هی
عشوه میومد خودشو نزدیک جین میکرد
خواستم برم پیششون
ولی گفتم ببینم اخرش چی میشه
جین راجب این قضیه بهم میگه یا نه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتیم فیلم میدیدم با جین قهر بودم
پلی به رو خودم نیوردم
نمیخواستم شبمونو خراب کنم
جین نیم ساعت منو نگه داشته بود
چون داشت با یه دختره نچسب لاس میزد
و بعدشم انگار که هیچی نشده اومد
دستمو گرفت برد سمت سالن
*فلش بک به دوساعت بعد*
فیلم تموم شد و رفتیم سمت ماشین
و راه افتادیم سمت خونه
تو راه جین نگه داشت و رفت مغازه و وقتی برگشت
یه عالمه خوراکی خریده بود
ذوق کردم ولی نشون ندادم
من دیگه با این چیزا خر نمیشم جناب کیم(زر میزنه😂)
رسیدیم خونه من سریع رفتم تو اتاق
لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم
و رفتم رو تخت
جین هم بعد اینکه دوش گرفت
داشت لباس میپوشید که یهو گفت
جین:این عکسه کیه؟
یادم افتاد که عکسی که امروز تو پارک پیدا کردم
رو گذاشتم رو میز
خواستم لجشو دربیارم
بورا:چی کدوم عکس
جین:این عکسه که رو میزه
بورا:اها این عشق بچگیامه
جین یه نگاه به من و یه نگاه به عکس کرد
بعد با لبخند گفت:
من این عکسو وقتی 8سالم بود گم کردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید کم بود
درخواستی اگه داشتین بگین
مینویسم
۲.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.