پارت ۷
۷
ا/ت:جونگ کوک بازم منو کشید بغلش،وقتی تو بغلش بودم حس عجیبی بهم دست داد. تو بغلش آروم میشدم. عطرش داشت دیوونم میکرد. بم گف بیا داداشت شم ولی خب من بعد داداش خودم هیچکسو به عنوان داداشم قبول نمیکنم:).
ا/ت:بیا بریم خونه داداشم. :)
جونگ کوک:اوهوم باشه.
از دید جونگ کوک:تو این چن وقت به ا/ت علاقه پیدا کرده بودم. الانم که داره داستان زندگیشو بم تعریف میکنه بیشتر علاقه مند بهش میشم. نمیتونم دیگه تنهاش بزارم. به حد کافی دوری برادرشو تحمل میکنه. دیگه نمیزارم عذاب بکشه. دیگه نمیزارم. هرجور شده حالشو خوب میکنم.رفتیم خونه داداش ا/ت.
خونه اش خیلی قشنگ بود.
ا/ت:بیا بریم اتاق رو نشونت بدم. نامه رو هم بخون:)
از دید جونگ کوک:رفتیم اتاق داداش ا/ت.همه جا پره عکسای دو نفرشون بود.
یه قاب عکس بزرگ رو دیوار بود. عکس ا/ت و داداشش بود، هردوتاشون میخندیدن تو عکس.معلوم بود خنده ا/ت از ته دله. خنده اش زیادی قشنگ بود میخواستم فقط بشینم ب خنده ا/ت زل بزنم.
ا/ت:بیا اینم نامه داداشم:) بخونش.
نامه داداش ا/ت.
سلام خواهر کوچولو.خوبی؟درسته دیروز دیدمت ولی خب دلم واسه خنده هات، چهره ات، صدات، بغل کردنات تنگ شده. البته این دیگه آخرین دیدارمون بود هیچوقت همو نمیبینم. البته من میتونم ببینمت ولی تو نه. :)خودت میدونی که چقد دوست داشتم ولی خب دیگه نمیتونستم تحمل کنم. بهت قول داده بودم همیشه پیشت باشم و ازت مراقبت کنم. قرار بود بیارمت پیش خودم ولی خب قول ها واسه اینن که بشکنن. منم قولمو گذاشتم زیر پام؛)
خیلی خاطرات خوبی کنار هم داشتیم. خیلی خندیدیم. بعد من هم میتونی بازم بخندی دختر کوچولو. من دیگه نمیتونستم زندگیو تحمل کنم بخاطر همین تمومش میکنم... هر وقت دلت گرف به ماه نگاه کن من همیشه اونجام. ما دوتامون عاشق ماهیم. هروقت ناراحت بودی، دلت گرف بیا به ماه زل بزن . به حرفات گوش میکنم. به مامان و بابا هم بگو درسته باهام بد رفتار کردن ولی من دوسشون داشتم و دارم این خونه رو هیچوقت نفروش بزرگ شدی بیا اینجا زندگی کن....همیشه بخند و شاد باش آبجی کوچیکه.. خیلی دوست دارم. ببخشید که نتوستم به قولم عمل کنم ولی تو قول بده همیشه زنده بمونی:)
زنده بمون و خیلی خوب زندگی کن باشه خواهر کوچولویِ من..؟!
جی کی :
درد داشت تنها همدمش و همبازیش رفته بود و تنهاش گذاشته بود
شرط:۲۰ لایک 15 کامنت
ا/ت:جونگ کوک بازم منو کشید بغلش،وقتی تو بغلش بودم حس عجیبی بهم دست داد. تو بغلش آروم میشدم. عطرش داشت دیوونم میکرد. بم گف بیا داداشت شم ولی خب من بعد داداش خودم هیچکسو به عنوان داداشم قبول نمیکنم:).
ا/ت:بیا بریم خونه داداشم. :)
جونگ کوک:اوهوم باشه.
از دید جونگ کوک:تو این چن وقت به ا/ت علاقه پیدا کرده بودم. الانم که داره داستان زندگیشو بم تعریف میکنه بیشتر علاقه مند بهش میشم. نمیتونم دیگه تنهاش بزارم. به حد کافی دوری برادرشو تحمل میکنه. دیگه نمیزارم عذاب بکشه. دیگه نمیزارم. هرجور شده حالشو خوب میکنم.رفتیم خونه داداش ا/ت.
خونه اش خیلی قشنگ بود.
ا/ت:بیا بریم اتاق رو نشونت بدم. نامه رو هم بخون:)
از دید جونگ کوک:رفتیم اتاق داداش ا/ت.همه جا پره عکسای دو نفرشون بود.
یه قاب عکس بزرگ رو دیوار بود. عکس ا/ت و داداشش بود، هردوتاشون میخندیدن تو عکس.معلوم بود خنده ا/ت از ته دله. خنده اش زیادی قشنگ بود میخواستم فقط بشینم ب خنده ا/ت زل بزنم.
ا/ت:بیا اینم نامه داداشم:) بخونش.
نامه داداش ا/ت.
سلام خواهر کوچولو.خوبی؟درسته دیروز دیدمت ولی خب دلم واسه خنده هات، چهره ات، صدات، بغل کردنات تنگ شده. البته این دیگه آخرین دیدارمون بود هیچوقت همو نمیبینم. البته من میتونم ببینمت ولی تو نه. :)خودت میدونی که چقد دوست داشتم ولی خب دیگه نمیتونستم تحمل کنم. بهت قول داده بودم همیشه پیشت باشم و ازت مراقبت کنم. قرار بود بیارمت پیش خودم ولی خب قول ها واسه اینن که بشکنن. منم قولمو گذاشتم زیر پام؛)
خیلی خاطرات خوبی کنار هم داشتیم. خیلی خندیدیم. بعد من هم میتونی بازم بخندی دختر کوچولو. من دیگه نمیتونستم زندگیو تحمل کنم بخاطر همین تمومش میکنم... هر وقت دلت گرف به ماه نگاه کن من همیشه اونجام. ما دوتامون عاشق ماهیم. هروقت ناراحت بودی، دلت گرف بیا به ماه زل بزن . به حرفات گوش میکنم. به مامان و بابا هم بگو درسته باهام بد رفتار کردن ولی من دوسشون داشتم و دارم این خونه رو هیچوقت نفروش بزرگ شدی بیا اینجا زندگی کن....همیشه بخند و شاد باش آبجی کوچیکه.. خیلی دوست دارم. ببخشید که نتوستم به قولم عمل کنم ولی تو قول بده همیشه زنده بمونی:)
زنده بمون و خیلی خوب زندگی کن باشه خواهر کوچولویِ من..؟!
جی کی :
درد داشت تنها همدمش و همبازیش رفته بود و تنهاش گذاشته بود
شرط:۲۰ لایک 15 کامنت
۲۱.۹k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.