ماه گرفتگی فصل 2
پارت 74
کوک: نکنه انتظار داری باور کنم، میدونم تو خودکشی کردی و وقتی زنده موندی خاستی پنهونش کنی تا دیگه مجبور نشی با من زندگی کنی
سویون: دستاشو گرفتمو به چشماش نگاه کردم،
کوک! من بهت دروغ نمیگم
کوک: اشکام یهو شروع به ریختن کردن
سویون: با یه دستم اشکاشو پاک کردم،
باور کن دارم راستشو بهت میگم
کوک: از جام بلند شدمو به سویون نگاه کردم،
پاشو
سویون: بلند شدمو شکه بهش خیره شدم،
چیزی شده
کوک: دست سویونو گرفتم بدون هیچ حرفی بردمش عمارتم
سویون: تا اونجا هیچ حرفی نزدمو دنبالش رفتم، اما نمیدونستم جرا منو برد به عمارتش
کوک: بریم تو
سویون: رفتم داخل عمارت و با چشم کمی دورو برو دید زدم،
زیاد تغییری نکرده
کوک: بیا اتاقمونو نشونت بدم اونجا خیلی چیزا تغییر کرده
سویون: دنبالش رفتم و وارد اتاق شدم، کمی نگاه دورو برم کردم اما چیز خیلی خاصی تغییر نکرده بود،
جونگکوک اینجا که چیزی عوض نشده
کوک: درو بستمو قفلش کردم و خیره به سویون وایسادم
سویون: از نگاه جدی ای که داشت تپش قلبم بالا رفت،
داری منو میترسمونی، چیزی شده؟
کوک: نزدیکش شدمو لبخند کمرنگی زدم،
خیلی دلم برات تنگ شده بود..
کوک: نکنه انتظار داری باور کنم، میدونم تو خودکشی کردی و وقتی زنده موندی خاستی پنهونش کنی تا دیگه مجبور نشی با من زندگی کنی
سویون: دستاشو گرفتمو به چشماش نگاه کردم،
کوک! من بهت دروغ نمیگم
کوک: اشکام یهو شروع به ریختن کردن
سویون: با یه دستم اشکاشو پاک کردم،
باور کن دارم راستشو بهت میگم
کوک: از جام بلند شدمو به سویون نگاه کردم،
پاشو
سویون: بلند شدمو شکه بهش خیره شدم،
چیزی شده
کوک: دست سویونو گرفتم بدون هیچ حرفی بردمش عمارتم
سویون: تا اونجا هیچ حرفی نزدمو دنبالش رفتم، اما نمیدونستم جرا منو برد به عمارتش
کوک: بریم تو
سویون: رفتم داخل عمارت و با چشم کمی دورو برو دید زدم،
زیاد تغییری نکرده
کوک: بیا اتاقمونو نشونت بدم اونجا خیلی چیزا تغییر کرده
سویون: دنبالش رفتم و وارد اتاق شدم، کمی نگاه دورو برم کردم اما چیز خیلی خاصی تغییر نکرده بود،
جونگکوک اینجا که چیزی عوض نشده
کوک: درو بستمو قفلش کردم و خیره به سویون وایسادم
سویون: از نگاه جدی ای که داشت تپش قلبم بالا رفت،
داری منو میترسمونی، چیزی شده؟
کوک: نزدیکش شدمو لبخند کمرنگی زدم،
خیلی دلم برات تنگ شده بود..
۳.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.