مافیای خشن
P4
(پرش زمانی به روز بعد)
ات ویو
از خواب بیدار شدم دیدم روی تختم که یه دفعه دیشب یادم افتاد دستام رو نگاه کردم دیدم کبود شده بودن میخواستم برم حموم که کوک دستش رو انداخت دور کمرم و دیگه مجبور شدم روی تخت بمونم از کوک حالم بهم میخورد آخه چرا اون موقع عاشق این مرتیکه شدم فقط میتونستم بی صدا گریه کنم
ات حدود نیم ساعت گریه کرد و بعد پلکاش سنگین شد و خوابش برد یکم بعدش کوک بیدار شد و ات رو نگاه میکرد و نوازشش میکرد
کوک:چاگیا نمیخوای بیدار شی؟
ات:...
کوک:میدونم بیداری
ات: خفه شو نمیذاری دو دقیقه بخوابم
کوک:پاشو برو حموم
ات:اکی(ات تیشرت کوک رو روی زمین پیدا کرد و پوشیدش )
کوک ویو
احساس میکنم ات ازم ناراحته از قیافش معلومه گریه کرده شاید من واقعا بد رفتار کردم تو فکر اینم که برای ات صبحانه درست کنم ولی نمیدونم چی درست کنم آها یادم اومد ات پنکیک دوست داره الان میرم درست میکنم
کوک رفت پایین و برای ات صبحانه درست کرد توی این مدت ات رفت دوش گرفت و لباس پوشد و اومد پایین
کوک:چرا موهاتو خشک نکردی
ات:به تو چه مرتیکه
کوک:خو مریض میشی
ات: اگه کسی قراره مریض بشه اون منم نه تو
کوک:که این طور (کوک بلند میشه و ات رو براید استایل بغل میکنه و میره داخل اتاق )
ات:داری چیکار میکنی
کوک:اگه تو مریض شی منم مریض میشم
ات:ولم کن
کوک ات رو میزاره روی صندلی و سشوار رو روشن میکنه و موهای ات رو خشک میکنه توی این مدت کوک میخواست دل ات رو بدست بیاره برای همین کوک رفت جلو که گردن ات رو ب.ب.و.س.ه
ات: (محکم زد تو صورت کوک)چته، گفتی میخوای موهامو خشک کنی
کوک:خب چیزه
ات:چیز و درد . چیز و مرض . زهر انار بگیری مرتیکه بشعور(عصبی)
کوک:ببخشید(کیوت)
ات :عععع اینجوریه پس منم ببخش
کوک:چرا
ات: بخاطر این
ات محکم میزنه تو گوش کوک که کوک فیوزش ترکید
(ایشالا دستت بشکه ات)
ات ویو
دیدم کوک همینجوری وایساده بود حتی تکونم نمیخورد داشتم به قیافش میخندیدم که پام سر خورد و داشتم می افتادم که کوک منو گرفت و انداختم روی تخت و خودشم روی من خ.ی.م.ه زد و دستام رو گرفت از ترس چشمام بسته بودم که کوک دستام رو ول کرد وبلند شد و
کوک:من با زنی که دوستم نداشته باشه این کارو نمی کنم(رفت)
ات:اکی پشمام حاجی این یارو چرا آنقدر خوب شد(اروم)
کوک:ات بیا صبحانه
ات:باشه(بلند)
ات ویو
رفتم پایین که کوک برام صبحانه درست کرده بود اینبار پشمام موند خودم ریختم توی اون مدت که با من بود چقدر جنتلمن شده میخواستم روی صندلی بشینم که کوک گفت وایسا و اومد صندلی رو برد عقب تا من بشینم جونگ کوک تا داشت پنکیکا رو می آورد صدای شکستن پنجره شنیدیم که…
بچه ها ببخشید امتحان داشتم نتونستم بزارم😞
(پرش زمانی به روز بعد)
ات ویو
از خواب بیدار شدم دیدم روی تختم که یه دفعه دیشب یادم افتاد دستام رو نگاه کردم دیدم کبود شده بودن میخواستم برم حموم که کوک دستش رو انداخت دور کمرم و دیگه مجبور شدم روی تخت بمونم از کوک حالم بهم میخورد آخه چرا اون موقع عاشق این مرتیکه شدم فقط میتونستم بی صدا گریه کنم
ات حدود نیم ساعت گریه کرد و بعد پلکاش سنگین شد و خوابش برد یکم بعدش کوک بیدار شد و ات رو نگاه میکرد و نوازشش میکرد
کوک:چاگیا نمیخوای بیدار شی؟
ات:...
کوک:میدونم بیداری
ات: خفه شو نمیذاری دو دقیقه بخوابم
کوک:پاشو برو حموم
ات:اکی(ات تیشرت کوک رو روی زمین پیدا کرد و پوشیدش )
کوک ویو
احساس میکنم ات ازم ناراحته از قیافش معلومه گریه کرده شاید من واقعا بد رفتار کردم تو فکر اینم که برای ات صبحانه درست کنم ولی نمیدونم چی درست کنم آها یادم اومد ات پنکیک دوست داره الان میرم درست میکنم
کوک رفت پایین و برای ات صبحانه درست کرد توی این مدت ات رفت دوش گرفت و لباس پوشد و اومد پایین
کوک:چرا موهاتو خشک نکردی
ات:به تو چه مرتیکه
کوک:خو مریض میشی
ات: اگه کسی قراره مریض بشه اون منم نه تو
کوک:که این طور (کوک بلند میشه و ات رو براید استایل بغل میکنه و میره داخل اتاق )
ات:داری چیکار میکنی
کوک:اگه تو مریض شی منم مریض میشم
ات:ولم کن
کوک ات رو میزاره روی صندلی و سشوار رو روشن میکنه و موهای ات رو خشک میکنه توی این مدت کوک میخواست دل ات رو بدست بیاره برای همین کوک رفت جلو که گردن ات رو ب.ب.و.س.ه
ات: (محکم زد تو صورت کوک)چته، گفتی میخوای موهامو خشک کنی
کوک:خب چیزه
ات:چیز و درد . چیز و مرض . زهر انار بگیری مرتیکه بشعور(عصبی)
کوک:ببخشید(کیوت)
ات :عععع اینجوریه پس منم ببخش
کوک:چرا
ات: بخاطر این
ات محکم میزنه تو گوش کوک که کوک فیوزش ترکید
(ایشالا دستت بشکه ات)
ات ویو
دیدم کوک همینجوری وایساده بود حتی تکونم نمیخورد داشتم به قیافش میخندیدم که پام سر خورد و داشتم می افتادم که کوک منو گرفت و انداختم روی تخت و خودشم روی من خ.ی.م.ه زد و دستام رو گرفت از ترس چشمام بسته بودم که کوک دستام رو ول کرد وبلند شد و
کوک:من با زنی که دوستم نداشته باشه این کارو نمی کنم(رفت)
ات:اکی پشمام حاجی این یارو چرا آنقدر خوب شد(اروم)
کوک:ات بیا صبحانه
ات:باشه(بلند)
ات ویو
رفتم پایین که کوک برام صبحانه درست کرده بود اینبار پشمام موند خودم ریختم توی اون مدت که با من بود چقدر جنتلمن شده میخواستم روی صندلی بشینم که کوک گفت وایسا و اومد صندلی رو برد عقب تا من بشینم جونگ کوک تا داشت پنکیکا رو می آورد صدای شکستن پنجره شنیدیم که…
بچه ها ببخشید امتحان داشتم نتونستم بزارم😞
۱۴۴
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.