عشق من p3
ات:نه نمیتونم
کوک:چرا؟
ات:دوست پسر دارم نمیتونم شمارم رو به یکی دیگه بدم
کوک:خب منم نامزد دارم
ات:دیگه بدتر...لطفا کاری نکنید رومون تو روی هم بازش..بااجازه
کوک:...چقدر منو یاده ینفر میندازه
ایلا:اوپا بریم
کوک:خودت بیا
ایلا:هعی اوپا
کوک:دارم میرم
ایلا:هوووم
....
جیم:اومدی پرنسسم
ات:*بغل*اهوم..دلم برات تنگ شده بود
جیم:کلا¹ساعت منو ندیدی
ات:رفتار اون پسره منو میترسونه
جیم:چرا
ات:میترسم یروزی ترکم کنی
جیم:....من هیچوقت ترکت نمیکنم
ات:اهوم..دوست دارم*بوس از لب*میرم حموم
جیم:اهوم
...
کوک:شمارشو آوردی
+بفرمایید ارباب
کوک:شماره دوست پسرشم برام بیار
+چشم...ارباب فقط یچیزی
کوک:هوم
+فردا به جشنواره دعوت شدین از طرف کیم تهیونگ پسرعموتون
کوک:باشه میتونی بری
+چشم
کوک:باز چه نقشه ایی داری تهیونگ
...
ات:جیمین...اوپا...اوپااا
جیم:آه.. ببخشید رفتم سوپری اینارو بخرم
ات:اخجوون سوجو
جیم:اهوم بیا بخوریم
ات:صبرکن برم خوراکی بیارم......تاداااا
جیم:هوووم...بشین
*کمی بعد*
ات:عااا..زیاد خوردم*مست*
جیم:*این نخورد*....ات میتونم ازت چندتا سوال بپرسم
ات:اهوم
جیم:دوست پسرنداری
ات؛دا..رم
جیم:اسمش چیه
ات:..جیمین...جیمین اوپا
جیم:جز جیمین دیگه نداری
ات:نه..میخوام بخوابم
جیم:باشه خوب بخوابی
....
فردا که از خواب بلند شدم کارای لازم رو انجام دادم رفت دوباره سره کار
ات:چشم..باشه همین کارو میکنم
ایلا:ات بیا اینجا
ات:چشم خانم
ایلا:مگه نگفتم دیگه حق نداری بیای اینجا
ات:ولی رئیس اینجا گفت میتونی بیای
ایلا:اون رئیس اینجا نیست رئیس اینجا منم
کوک:کی گفته
ایلا:او..اوپا
کوک:ایلا کاری نکن خودم بندازم از اینجا بیرون
ایلا:ولی اون سنش کمه
کوک:بتوچه...کارش خوبه میتونه انجام بده ربطی به سن ندارم
ایلا:همش طرف اونو میگیری*رفت بیرون*
کوک:....ات
ات:بله
کوک:پارتنرم شو
ات:جاااانم؟....
کوک:چرا؟
ات:دوست پسر دارم نمیتونم شمارم رو به یکی دیگه بدم
کوک:خب منم نامزد دارم
ات:دیگه بدتر...لطفا کاری نکنید رومون تو روی هم بازش..بااجازه
کوک:...چقدر منو یاده ینفر میندازه
ایلا:اوپا بریم
کوک:خودت بیا
ایلا:هعی اوپا
کوک:دارم میرم
ایلا:هوووم
....
جیم:اومدی پرنسسم
ات:*بغل*اهوم..دلم برات تنگ شده بود
جیم:کلا¹ساعت منو ندیدی
ات:رفتار اون پسره منو میترسونه
جیم:چرا
ات:میترسم یروزی ترکم کنی
جیم:....من هیچوقت ترکت نمیکنم
ات:اهوم..دوست دارم*بوس از لب*میرم حموم
جیم:اهوم
...
کوک:شمارشو آوردی
+بفرمایید ارباب
کوک:شماره دوست پسرشم برام بیار
+چشم...ارباب فقط یچیزی
کوک:هوم
+فردا به جشنواره دعوت شدین از طرف کیم تهیونگ پسرعموتون
کوک:باشه میتونی بری
+چشم
کوک:باز چه نقشه ایی داری تهیونگ
...
ات:جیمین...اوپا...اوپااا
جیم:آه.. ببخشید رفتم سوپری اینارو بخرم
ات:اخجوون سوجو
جیم:اهوم بیا بخوریم
ات:صبرکن برم خوراکی بیارم......تاداااا
جیم:هوووم...بشین
*کمی بعد*
ات:عااا..زیاد خوردم*مست*
جیم:*این نخورد*....ات میتونم ازت چندتا سوال بپرسم
ات:اهوم
جیم:دوست پسرنداری
ات؛دا..رم
جیم:اسمش چیه
ات:..جیمین...جیمین اوپا
جیم:جز جیمین دیگه نداری
ات:نه..میخوام بخوابم
جیم:باشه خوب بخوابی
....
فردا که از خواب بلند شدم کارای لازم رو انجام دادم رفت دوباره سره کار
ات:چشم..باشه همین کارو میکنم
ایلا:ات بیا اینجا
ات:چشم خانم
ایلا:مگه نگفتم دیگه حق نداری بیای اینجا
ات:ولی رئیس اینجا گفت میتونی بیای
ایلا:اون رئیس اینجا نیست رئیس اینجا منم
کوک:کی گفته
ایلا:او..اوپا
کوک:ایلا کاری نکن خودم بندازم از اینجا بیرون
ایلا:ولی اون سنش کمه
کوک:بتوچه...کارش خوبه میتونه انجام بده ربطی به سن ندارم
ایلا:همش طرف اونو میگیری*رفت بیرون*
کوک:....ات
ات:بله
کوک:پارتنرم شو
ات:جاااانم؟....
۴.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.