•همه صدمه می بینند 🥀✨️
•همه صدمه میبینند 🥀✨️
پارت (۱۰)
ویو به شب
ا.ت یه لباس خیلی شیک مجلسی پوشیده بودم و آرایش ملایمی کرده بودم کوک هم یه لباس لانگ پوشید من رفته بودم خونه ی خودم قرار بود کوک ساعت ۶ بیاد دنبالم الان ۵ و نیم بهم زنگ زد
ا.ت : جونم کوک ؟
کوک : عشقم بیا پایین ..... ا.ت : اومدم رفتم پایین سوار ماشین شدم کوک : بنظرت این لباسه یذره باز نیست ا.ت ؟؟
ا.ت : کوک دوباره نمیخوام جنگ به پا کنم پس بدون هیچ حرفی برو کوک : باشه لیدی تو اینو بپوش هر کی نگاه کرد با من .....
بعد از چند مین رسیدیم تمام خبرنگاران اونجا بودم ولی کسی حق نداشت وارد کلاب بشه بیشتر ماننده مهمونی بود تا برنامه رفتیم داخل همون موقع با بوی الکل حالم بهم خورد ا.ت : اوفففففف اینجا چقدر بو میاد اه کوک : اوهوم ا.ت بیا بریم بچه ها اونجان ا.ت : رز ( همو بغل کرده ان ) کوک : شوگا بهتری داداش؟ ا.ت : شوگا حالت خوبه آخه چه لزومی داشت که بیای با این وضعیت؟؟ شوگا : خوبم مرسی ولب ببخشیدا من خیلی هم حالم خوبه و سرحالم رز : باشه باشه بسه ا.ت بیا بریم بالا ا.ت : بالا چه خبره ؟؟ رز : با بقیه سلام کنیم ا.ت : آهان باشه بریم کوک : ا.ت حواست باشه ... ا.ت : باشه دیگه اوففففف .....
ویو مینسوک
وارد شدم با چهرهی کوک مواجه شدم رفتم سمتش سلام آقایون
آآ شوگا بلا به دور .... شوگا : مرسی .... (سرد) کوک : اینجا چی میخوایی مینسوک ؟؟ برو سر میز خودت دیگه .... مینسوک : آآ اشتباه نکن کوک .... من دنبال ا.ت میگردم کوک : ببین مینسوک اگه یبار دیگه فقط یک بار دیگه اسم ا.ت رو به زبونت بیاره من میدونم با تو خوب .... مینسوک : همممم جونگ کوک این دستبند ا.ت توی ماشینم جا مونده بود .... اوکی و بعد رفت کوک : شیطونه میگه برم بزنممم .... شوگا : باشه داداش بسه بس کن .... نامجون : ببینم ا.ت مگه دیشب .... که کوک پرید وسط حرفشو قضیه ی دیشب و تعریف کرد که .......
پارت (۱۰)
ویو به شب
ا.ت یه لباس خیلی شیک مجلسی پوشیده بودم و آرایش ملایمی کرده بودم کوک هم یه لباس لانگ پوشید من رفته بودم خونه ی خودم قرار بود کوک ساعت ۶ بیاد دنبالم الان ۵ و نیم بهم زنگ زد
ا.ت : جونم کوک ؟
کوک : عشقم بیا پایین ..... ا.ت : اومدم رفتم پایین سوار ماشین شدم کوک : بنظرت این لباسه یذره باز نیست ا.ت ؟؟
ا.ت : کوک دوباره نمیخوام جنگ به پا کنم پس بدون هیچ حرفی برو کوک : باشه لیدی تو اینو بپوش هر کی نگاه کرد با من .....
بعد از چند مین رسیدیم تمام خبرنگاران اونجا بودم ولی کسی حق نداشت وارد کلاب بشه بیشتر ماننده مهمونی بود تا برنامه رفتیم داخل همون موقع با بوی الکل حالم بهم خورد ا.ت : اوفففففف اینجا چقدر بو میاد اه کوک : اوهوم ا.ت بیا بریم بچه ها اونجان ا.ت : رز ( همو بغل کرده ان ) کوک : شوگا بهتری داداش؟ ا.ت : شوگا حالت خوبه آخه چه لزومی داشت که بیای با این وضعیت؟؟ شوگا : خوبم مرسی ولب ببخشیدا من خیلی هم حالم خوبه و سرحالم رز : باشه باشه بسه ا.ت بیا بریم بالا ا.ت : بالا چه خبره ؟؟ رز : با بقیه سلام کنیم ا.ت : آهان باشه بریم کوک : ا.ت حواست باشه ... ا.ت : باشه دیگه اوففففف .....
ویو مینسوک
وارد شدم با چهرهی کوک مواجه شدم رفتم سمتش سلام آقایون
آآ شوگا بلا به دور .... شوگا : مرسی .... (سرد) کوک : اینجا چی میخوایی مینسوک ؟؟ برو سر میز خودت دیگه .... مینسوک : آآ اشتباه نکن کوک .... من دنبال ا.ت میگردم کوک : ببین مینسوک اگه یبار دیگه فقط یک بار دیگه اسم ا.ت رو به زبونت بیاره من میدونم با تو خوب .... مینسوک : همممم جونگ کوک این دستبند ا.ت توی ماشینم جا مونده بود .... اوکی و بعد رفت کوک : شیطونه میگه برم بزنممم .... شوگا : باشه داداش بسه بس کن .... نامجون : ببینم ا.ت مگه دیشب .... که کوک پرید وسط حرفشو قضیه ی دیشب و تعریف کرد که .......
۷۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.