iran
p3
که یهو...
مامانم گفت بیا غذا
......
ا.ت:واییییی مامان خیلی وقت بود قرمه سبزی نخورده بودم
جیمین:چرا شبیه لجنه
ممد:هویی با ناموس من درست صحبت کن
جیمین و ا.ت:جانم ناموس
اصغر آقا:بی تر ادبا غذا تونو بخورید یکاری میکنم ناموستون بیا جلو چشونتونا(چه اوضا خیط شد)
ممد:خوووو الان ناموسم جلو چشمه(اشاره به غذا)
صغری خانم:(خواستم دمپایی رو به سمت ممد پرت کنم که خورد به جیمین)ای واییی خوبی داماد
ا.ت:مامان جان زدی دماغشو باد آوردی بعد می گی خ بی داماد
ممد:بخورید دیگه
اصغر آقا :راستی زن خواهرم مارو فردا شب خونشون شام دعوت کرده بخاطر اینکه ا.ت اومد ایران
................
ویو ا.ت
که یهو مامانم گفت:...
بایییی من باید امشب رمان فیک لاو رو هم بزارم
که یهو...
مامانم گفت بیا غذا
......
ا.ت:واییییی مامان خیلی وقت بود قرمه سبزی نخورده بودم
جیمین:چرا شبیه لجنه
ممد:هویی با ناموس من درست صحبت کن
جیمین و ا.ت:جانم ناموس
اصغر آقا:بی تر ادبا غذا تونو بخورید یکاری میکنم ناموستون بیا جلو چشونتونا(چه اوضا خیط شد)
ممد:خوووو الان ناموسم جلو چشمه(اشاره به غذا)
صغری خانم:(خواستم دمپایی رو به سمت ممد پرت کنم که خورد به جیمین)ای واییی خوبی داماد
ا.ت:مامان جان زدی دماغشو باد آوردی بعد می گی خ بی داماد
ممد:بخورید دیگه
اصغر آقا :راستی زن خواهرم مارو فردا شب خونشون شام دعوت کرده بخاطر اینکه ا.ت اومد ایران
................
ویو ا.ت
که یهو مامانم گفت:...
بایییی من باید امشب رمان فیک لاو رو هم بزارم
۴.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.