ابنبات ترش. پارت 21
شب شد و چون تا شب جیهوپ پیشم بود .
و کارمون با خونه تا شب طول کشیده بود ،از همون جا صاف منو برد خونه اش.
وارد که شدیم خونه کاملا مرتب و مثل همیشه بود.
یونگی روی میز کوچیک وسط حال نشسته بود و چنتا بطری شراب و سوجو روی میز بود و برای خودش یکم ریخته بود و داشت می خورد.
خسته به نظرم میومد .
ما رو که دید گل از گلش شکفت.
یونگی: سلام ا/ت ،سلام جیهوپ.
دیگه داشتم از اومدنتون نا امید می شدم.
حالا بیاید سر میز ،تنهایی نکشیدن اصلا کیف نمی ده.
رفتم سر میز
یونگی برای هر دوتامون یه لیوان ریخت.
یونگی : خب چیکار کردین؟
جیهوپ یواشکی با حرکات اشاره یه یونگی علامت داد که نشد .
ولی این که چی نشد رو نمی دونم( ولی ما می دونیم )
بعد شروع کردم به اتفاقات بامزه ای که موقع تمیز کاری با تهیونگ و جیهوپ افتاد گفتم .
مثلا این که سطل پر از کف خالی شد روی سر تهونگ چون من کردم گرفته بود و نردبون رو تکون دادم و اونم با مخ خورد به مبل و سطل چپه شد روی سرش.
یونگی: بیاید مسابقه بدیم.
بعد لیوان هر سه تامون رو پر از شراب قوی کرد.
گفتم: ولی من نمی خوام زیاده روی کنم.
یونگی : چرت نگو ا/ت .
فقط یه باره .مگه تو مستی اونم توی خونه دوست پسرت ،توی شب ،چی می خواد بشه؟
تازه منم هستم.
تا شروع به خوردن کردیم .
یونگی گفت من کنار می کشم ،من باید برم اول یه چیزی بخورم گشنمه ،شما ادامه بدین نتیجهی مسابقه رو بگین.
منو جیهوپ مسابقه دادیم و من بردم.
ولی بعدش هر دوتا سگ مست بودیم.( خدا رحم کنه)
یونگی اومد : وای انگار نوشیدنی خیلی قوی بوده .
با من بیاید بریم تو اتاق جیهوپ بهتون داروی خماری بدم که امشب سردرد نگیرین.
وقتی وارد اتاق شدیم هنگ کردیم.
کل اتاق با چیزای عاشقانه و شکلات و قلب تزئین شده بود .
یهو یونگی غیب شد و در رو بست و قفل کرد.
یونگی: این کار رو برای هر دوتون کردم.
انشالله بچه های آینده تون توی همین خونه بازی کنن.
جیهوپ : یونگی خیلی *ای
یونگی: این کار رو برای آشتی کردنتون کردم.
جیهوپ : در رو باز کن یونگی .
یونگی : نه ،تا صبح همینه که هست.
منم می رم خونهی خودم فردا میام در رو باز می کنم.
داد زدم: یونگی فلان فلان شده .این چه کار احمقانه ایه؟؟
یونگی داد زد : من رفتم.بی زحمت پرده ها رو بکشین جلو در و همسایه آبرومون نره .
بعد صدای در خونه اومد.
( دوستان بیایم و هر اتفاقی که از اینجا به بعد افتاد رو بزاریم به حساب مستی.قبول؟ آفرین دوستان خوب)
جیهوپ: ا/ت من خیلی گرممه.
حالم خوب نیست.
بعد سرش گیج رفت و افتاد تو بغلم ولی چون سنگین بود هر دو پرت شدیم روی تخت.
به سختی می تونست حتی بشینیم.
جیهوپ : ا/ت من خیلی گرممه.
بعد پیراهنش رو در اورد و روی تخت ولو شد
منم اینقدر سرم گیج می رفت که نمی فهمیدم دور و برم چه خبره .
خواستم بلند شم ولی افتادم صاف روی جیهوپ و....
و کارمون با خونه تا شب طول کشیده بود ،از همون جا صاف منو برد خونه اش.
وارد که شدیم خونه کاملا مرتب و مثل همیشه بود.
یونگی روی میز کوچیک وسط حال نشسته بود و چنتا بطری شراب و سوجو روی میز بود و برای خودش یکم ریخته بود و داشت می خورد.
خسته به نظرم میومد .
ما رو که دید گل از گلش شکفت.
یونگی: سلام ا/ت ،سلام جیهوپ.
دیگه داشتم از اومدنتون نا امید می شدم.
حالا بیاید سر میز ،تنهایی نکشیدن اصلا کیف نمی ده.
رفتم سر میز
یونگی برای هر دوتامون یه لیوان ریخت.
یونگی : خب چیکار کردین؟
جیهوپ یواشکی با حرکات اشاره یه یونگی علامت داد که نشد .
ولی این که چی نشد رو نمی دونم( ولی ما می دونیم )
بعد شروع کردم به اتفاقات بامزه ای که موقع تمیز کاری با تهیونگ و جیهوپ افتاد گفتم .
مثلا این که سطل پر از کف خالی شد روی سر تهونگ چون من کردم گرفته بود و نردبون رو تکون دادم و اونم با مخ خورد به مبل و سطل چپه شد روی سرش.
یونگی: بیاید مسابقه بدیم.
بعد لیوان هر سه تامون رو پر از شراب قوی کرد.
گفتم: ولی من نمی خوام زیاده روی کنم.
یونگی : چرت نگو ا/ت .
فقط یه باره .مگه تو مستی اونم توی خونه دوست پسرت ،توی شب ،چی می خواد بشه؟
تازه منم هستم.
تا شروع به خوردن کردیم .
یونگی گفت من کنار می کشم ،من باید برم اول یه چیزی بخورم گشنمه ،شما ادامه بدین نتیجهی مسابقه رو بگین.
منو جیهوپ مسابقه دادیم و من بردم.
ولی بعدش هر دوتا سگ مست بودیم.( خدا رحم کنه)
یونگی اومد : وای انگار نوشیدنی خیلی قوی بوده .
با من بیاید بریم تو اتاق جیهوپ بهتون داروی خماری بدم که امشب سردرد نگیرین.
وقتی وارد اتاق شدیم هنگ کردیم.
کل اتاق با چیزای عاشقانه و شکلات و قلب تزئین شده بود .
یهو یونگی غیب شد و در رو بست و قفل کرد.
یونگی: این کار رو برای هر دوتون کردم.
انشالله بچه های آینده تون توی همین خونه بازی کنن.
جیهوپ : یونگی خیلی *ای
یونگی: این کار رو برای آشتی کردنتون کردم.
جیهوپ : در رو باز کن یونگی .
یونگی : نه ،تا صبح همینه که هست.
منم می رم خونهی خودم فردا میام در رو باز می کنم.
داد زدم: یونگی فلان فلان شده .این چه کار احمقانه ایه؟؟
یونگی داد زد : من رفتم.بی زحمت پرده ها رو بکشین جلو در و همسایه آبرومون نره .
بعد صدای در خونه اومد.
( دوستان بیایم و هر اتفاقی که از اینجا به بعد افتاد رو بزاریم به حساب مستی.قبول؟ آفرین دوستان خوب)
جیهوپ: ا/ت من خیلی گرممه.
حالم خوب نیست.
بعد سرش گیج رفت و افتاد تو بغلم ولی چون سنگین بود هر دو پرت شدیم روی تخت.
به سختی می تونست حتی بشینیم.
جیهوپ : ا/ت من خیلی گرممه.
بعد پیراهنش رو در اورد و روی تخت ولو شد
منم اینقدر سرم گیج می رفت که نمی فهمیدم دور و برم چه خبره .
خواستم بلند شم ولی افتادم صاف روی جیهوپ و....
۱۰.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.