پارت = ۷۳
تقاص دوستی
اما با اه خودشو انداخت رو مبل کنارم .
^اه، این دقیقا زندگیه که میخواستم .
و بعد سرشو بهم نزدیک کرد و زمزمه کرد.
^ارمش همیشگی برگشت .
با لبخند بهش نگاه کردم و بعد نگامو دادم به کوک ، اونم بعد از سکوت من نگامو دنبال کرد کرد و به جیمین و کوک خیره شد .
یکم طول کشید تا بفهمه یه تغییری تو نگاه همیشگیم هست ، و بعد از فهمیدن با هیجان برگشت سمتم .
^اووووووو، یه تغییر میبینم .
چشاشو ریز کرد و با مشت کوبید به بازوم و ادامه داد.
^داداشم تغییر کرده، نگو حستم تغییر کرده ؟
نمیدونستم چی بگم پس سرمو خم کردم و به شلوارم خیره شدم و دستمو چلوندم .
اما بعد از اینکه سکوتمو دید گفت.
^وااااایییییی، نگو....(داد)
داشت داد میزد جلوی دهنشو گرفتم.
نگامو دادم به جونگکوک و جیمین زل زده بودن به ما و منتظر توضیح دادنم بودن .
دستمو از جلوی دهن اما برداشتم و لبخند زدم و منتظر موندم دوباره شروع به حرف زدن بکنن .
وقتی همه چیز عادی شد برگشتم سمت اما و گفتم.
+سن خر کت خدا رو داری نمیخوای این اخلاقتو بزاری کنار .(کمی بلند)
اما صداشو کم کرد و گفت .
^ببخشید .
بعدم با حالت شیطانی ادامه داد.
^ دوسش داری مگه نه ؟
+مطمئن نیستم .
^به من دروغ نگو .
حالت چهرمو تغییر دادم و با جدیت تمام گفتم.
+چرا باید دروغ بگم .
اما قیافهی حق به جانب گرفت و گفت.
^نمیدونم شاید به خاطر اینکه اوا رازی رو به کسی نمیگه.
+اره فکنم دوسش دارم .
بعد از گفتن این حرف برگشتم و به چشای اما خیره شدم .
اما هم عکس العمل همیشه گیشو نشون داد.
^وایییییی.
که صداش با گرفته شدن دهنش توسط من قطع شد .😁
+حیوان ، ادم شو .
دستمو بزور از روی دهنش برداشت و محکم بغلم کرد سرشو چسبوند به شکمم و اروم لب زد .
^افرین ، فقط کی قراره خاله بشم ؟
با گفتن این حرف هلش دادم گوشهی مبل و پاشدم .
+گمشو بابا .
^جوابمو ندادی! کجا میری ؟
درحال رفتن جوابشو دادم .
+سر قبرت .
ویو تو راه :
ساعت ۲۱:۰۰
سرمو به در ماشین تکیه دادم و به بیرون خیره شده بودم .
که صداش اومد .
_چرا یهو اما داد زد ؟
+مهم نبود .
ادامه دارد .......
اما با اه خودشو انداخت رو مبل کنارم .
^اه، این دقیقا زندگیه که میخواستم .
و بعد سرشو بهم نزدیک کرد و زمزمه کرد.
^ارمش همیشگی برگشت .
با لبخند بهش نگاه کردم و بعد نگامو دادم به کوک ، اونم بعد از سکوت من نگامو دنبال کرد کرد و به جیمین و کوک خیره شد .
یکم طول کشید تا بفهمه یه تغییری تو نگاه همیشگیم هست ، و بعد از فهمیدن با هیجان برگشت سمتم .
^اووووووو، یه تغییر میبینم .
چشاشو ریز کرد و با مشت کوبید به بازوم و ادامه داد.
^داداشم تغییر کرده، نگو حستم تغییر کرده ؟
نمیدونستم چی بگم پس سرمو خم کردم و به شلوارم خیره شدم و دستمو چلوندم .
اما بعد از اینکه سکوتمو دید گفت.
^وااااایییییی، نگو....(داد)
داشت داد میزد جلوی دهنشو گرفتم.
نگامو دادم به جونگکوک و جیمین زل زده بودن به ما و منتظر توضیح دادنم بودن .
دستمو از جلوی دهن اما برداشتم و لبخند زدم و منتظر موندم دوباره شروع به حرف زدن بکنن .
وقتی همه چیز عادی شد برگشتم سمت اما و گفتم.
+سن خر کت خدا رو داری نمیخوای این اخلاقتو بزاری کنار .(کمی بلند)
اما صداشو کم کرد و گفت .
^ببخشید .
بعدم با حالت شیطانی ادامه داد.
^ دوسش داری مگه نه ؟
+مطمئن نیستم .
^به من دروغ نگو .
حالت چهرمو تغییر دادم و با جدیت تمام گفتم.
+چرا باید دروغ بگم .
اما قیافهی حق به جانب گرفت و گفت.
^نمیدونم شاید به خاطر اینکه اوا رازی رو به کسی نمیگه.
+اره فکنم دوسش دارم .
بعد از گفتن این حرف برگشتم و به چشای اما خیره شدم .
اما هم عکس العمل همیشه گیشو نشون داد.
^وایییییی.
که صداش با گرفته شدن دهنش توسط من قطع شد .😁
+حیوان ، ادم شو .
دستمو بزور از روی دهنش برداشت و محکم بغلم کرد سرشو چسبوند به شکمم و اروم لب زد .
^افرین ، فقط کی قراره خاله بشم ؟
با گفتن این حرف هلش دادم گوشهی مبل و پاشدم .
+گمشو بابا .
^جوابمو ندادی! کجا میری ؟
درحال رفتن جوابشو دادم .
+سر قبرت .
ویو تو راه :
ساعت ۲۱:۰۰
سرمو به در ماشین تکیه دادم و به بیرون خیره شده بودم .
که صداش اومد .
_چرا یهو اما داد زد ؟
+مهم نبود .
ادامه دارد .......
۳.۲k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.