عشق برگزیده
عشق برگزیده
part: ۱۸
ویو جونگده
جونگده: هوففف خیلی خستمااا
گوشی جونگده: اون وو
جونگده: واییی اصلا حوصله ندارم
جونگده: الو
اون وو: جونگدهه بیا رستوران سه کیونگ هنوز نیومده کار دستمون دادد*پوکر*
جونگده: اوففففف
پرش زمانی به موقع برگشت به خونه جونگده
ویو جونگده
جونگده: سه کیونگ کاری که نباید میکردو کرد.
بهش دو سه بار هشدار داده بودم. ولی خب دوباره اینکارو انجام داد. منم مجبور شدم اخراجش کنم کلا
پرش زمانی به تیکه ای از دعوا
جونگده: من چند بار بهت اخطار دادم. دیگه چقد بگم؟ تو مجبورم کردی که اخراجت کنم
سه کیونگ: اههههه*یه وسیله رو شکوند* به درککک از همون اولم باید با سوبین کار میکردمم.
راوی: و بعد رفتتت(به داراککک، به... 😂😂🥲)
*تموم شد دعوا*
جونگده: آههه ولش سرم خیلی درد میگیره
پرش زمانی به صبح
ویو جی آ
جی آ:*خمیازه* وای احساس میکنم هنوز خستمم
*نگا به گوشیش میکنه*[سوبینم💋] (🤢🤮)
عاا سوبینه. ببینم چی پیام داده.
ویو پیام
سوبین: سلام عشقم خوبی. امروز بیا *نمیدونم کجا بگم* فلان جا کار مهم بات دارم❤️.
جی آ: اوکی
جی آ: فقط ساعت چند؟
سوبین: ساعت شیش هفت
جی آ: اوکی
پرش زمانی به ساعت هشت
جی آ: خب خب اماده شدم دیگه برم دمه در که رسیده.
پرش زمانی به مقصد
راوی اونا پیاده شدن و کمی راه رفتن و بعد جی آ گفت.
جی آ: راستی چی میخواستی بگی؟؟....
راوی: یکدفه اومد جلوی جی آ و بعد زانو زدو گفت.
سوبین:
خب خب خوشگلام اینم پارت هجده ببخشید دیر گذاشتم. از الان به بعد دوباره شروع میکنم. و بازم میگم ممنونم که تا الان انفالوم نکردین خوشگلام. میدونم رمانم چرته. ولی یه لایکمون نشه؟ 🥺❤️❤️
part: ۱۸
ویو جونگده
جونگده: هوففف خیلی خستمااا
گوشی جونگده: اون وو
جونگده: واییی اصلا حوصله ندارم
جونگده: الو
اون وو: جونگدهه بیا رستوران سه کیونگ هنوز نیومده کار دستمون دادد*پوکر*
جونگده: اوففففف
پرش زمانی به موقع برگشت به خونه جونگده
ویو جونگده
جونگده: سه کیونگ کاری که نباید میکردو کرد.
بهش دو سه بار هشدار داده بودم. ولی خب دوباره اینکارو انجام داد. منم مجبور شدم اخراجش کنم کلا
پرش زمانی به تیکه ای از دعوا
جونگده: من چند بار بهت اخطار دادم. دیگه چقد بگم؟ تو مجبورم کردی که اخراجت کنم
سه کیونگ: اههههه*یه وسیله رو شکوند* به درککک از همون اولم باید با سوبین کار میکردمم.
راوی: و بعد رفتتت(به داراککک، به... 😂😂🥲)
*تموم شد دعوا*
جونگده: آههه ولش سرم خیلی درد میگیره
پرش زمانی به صبح
ویو جی آ
جی آ:*خمیازه* وای احساس میکنم هنوز خستمم
*نگا به گوشیش میکنه*[سوبینم💋] (🤢🤮)
عاا سوبینه. ببینم چی پیام داده.
ویو پیام
سوبین: سلام عشقم خوبی. امروز بیا *نمیدونم کجا بگم* فلان جا کار مهم بات دارم❤️.
جی آ: اوکی
جی آ: فقط ساعت چند؟
سوبین: ساعت شیش هفت
جی آ: اوکی
پرش زمانی به ساعت هشت
جی آ: خب خب اماده شدم دیگه برم دمه در که رسیده.
پرش زمانی به مقصد
راوی اونا پیاده شدن و کمی راه رفتن و بعد جی آ گفت.
جی آ: راستی چی میخواستی بگی؟؟....
راوی: یکدفه اومد جلوی جی آ و بعد زانو زدو گفت.
سوبین:
خب خب خوشگلام اینم پارت هجده ببخشید دیر گذاشتم. از الان به بعد دوباره شروع میکنم. و بازم میگم ممنونم که تا الان انفالوم نکردین خوشگلام. میدونم رمانم چرته. ولی یه لایکمون نشه؟ 🥺❤️❤️
۲.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.