aboW myhert 🧛🖤پارت ۲۱
و یونگی دستش رو دراز کرد که قصدش گرفتن دست لی مینه
یونگی «« خب لی مین جان منصفانه فکر کن بهم کمک کن لطفاً کمک کن و همون طور که گفتم ...
باید نقش نامزدم بازی کنی اوکی
لی مین «« برای آخرین بار اوکی
یونگی از این حرفی خنده ی کیوتی کرد به سمت در عمارت رفتن
رو کاناپه خانمی تقریباً پیر نشسته بود و لیوانی که در دستش بود بنظر بود که قهوه مینوشد نگاهی به من یونگی کرد استرس بدی به دلم افتاد ....
یونگی رفت تا مادرش را بغل کند منم سرم پایین
یونگی « اووو. سلامم ادر جان دلم برات تنگ شده بود چیزی شده که تشریف آوردین راستی بابا کجاست دلم تنگ شده
مادر ی «« آمو مگه برای آمدن باید دلیلی داشته باشم پدرام خسته بود رفت استراحت کنه بلاخره از آمریکا آمدیم خسته. کنندست خودتم نمیدونی به چه دلیلی آمدم بهرحال باید برات آستین بالا بزنم
مادرش اشاره به لی مین اون کیه ... دوستته ؟؟؟ یونگی با حرف مادرش به سمت لی مین رفت دستاس رو بین دستای نرم زیبای لی مین حلقه کرد رو به مادرش
یونگی« مامان جان این نامزدم لی مینه میخواستم بهتون خبر بدم متاسفانه ی اتفاقی افتاد نشد ...
لی مین «« تعظیمی کردم سلام من اوه لی مینم از آشنایی با شما خوشبختم ...
مادر یونگی نگاهی کرد و رو به یونگی
یونگی «« خب لی مین جان منصفانه فکر کن بهم کمک کن لطفاً کمک کن و همون طور که گفتم ...
باید نقش نامزدم بازی کنی اوکی
لی مین «« برای آخرین بار اوکی
یونگی از این حرفی خنده ی کیوتی کرد به سمت در عمارت رفتن
رو کاناپه خانمی تقریباً پیر نشسته بود و لیوانی که در دستش بود بنظر بود که قهوه مینوشد نگاهی به من یونگی کرد استرس بدی به دلم افتاد ....
یونگی رفت تا مادرش را بغل کند منم سرم پایین
یونگی « اووو. سلامم ادر جان دلم برات تنگ شده بود چیزی شده که تشریف آوردین راستی بابا کجاست دلم تنگ شده
مادر ی «« آمو مگه برای آمدن باید دلیلی داشته باشم پدرام خسته بود رفت استراحت کنه بلاخره از آمریکا آمدیم خسته. کنندست خودتم نمیدونی به چه دلیلی آمدم بهرحال باید برات آستین بالا بزنم
مادرش اشاره به لی مین اون کیه ... دوستته ؟؟؟ یونگی با حرف مادرش به سمت لی مین رفت دستاس رو بین دستای نرم زیبای لی مین حلقه کرد رو به مادرش
یونگی« مامان جان این نامزدم لی مینه میخواستم بهتون خبر بدم متاسفانه ی اتفاقی افتاد نشد ...
لی مین «« تعظیمی کردم سلام من اوه لی مینم از آشنایی با شما خوشبختم ...
مادر یونگی نگاهی کرد و رو به یونگی
۴۴.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.