فیک سرگیجه پارت۲

هینا از اول میدونست کوک اونجا میره ولی به روش نمی آورد اما وقتی کوک به اون دختر همون چندتا جمله وحشتناک گفت که هینا احساس ناامنی کرد دیگه دووم نیورد...
ذهنش کار نمیکرد..فقط خواست یه زندگی جدید بسازه..خیلی سخت بود خاطرات خوب یا بدشو پاک کنه و دوباره از صفر کیلومتر شروع کنه اما وقتی خانوادشو فراموش کرده بود پس حتما میتونست اون مرتیکه عوضی رو هم فراموش کنه..

__*^*چند ساعت بعد...

بالاخره رسید..اووووف..
به یانا زنگ زد تا ببینه کجاس..خوشبختانه زبان فرانسه بلد بود؛نه فقط فرانسه چندین زبانو میدونست که همین اونو خاص میکرد..🌟
+اره...اره..رسیدم..الان بیرون فرودگاهم...منتظرتم یانا..چی؟..واستا دیدمت اها اینجام.اومدم اومدم

تا چند قدم برنداشته بود که یه ماشین که بعدها مشخص شد سرقتی بوده با شدت و سرعت بهش برخورد کرد ولی فرار کرد..
تنها چیزی که در لحظه مهمه این بود که هینا غرق در خون بیهوش شده بود..

یانا خیلی سریع رسید به اونطرف خیابون و بلد گریه میکرد..
_خو..اهش..شش..میکنم..نجاااااااتش ..بدید..اورژان...س..یکی ..زنگ بزنه😥

ادامه دارد...
اثر مین سان.
خب نظر؟.؟😂

واقعا حال ندارم پارت بعدو اپ کنم نمیدونم اصن حمایت میشه یانه ولی اگه نشد که کلا از وسط مث فیک قبل کات میکنمش