بیبی نیمه خون آشام من. پارت ۷
بیبی نیمه خون آشام من. پارت ۷
چقدر رود لایک میکنید یک خورده واسه منم وقت بزارید فکر کنم 😵💫
اتسو : خب اسم شما چیه مو نارنجی ؟
چویا : به تو چه
اتسو: اوه اوه دازای مطمئنی میخوای این جغله واسه خودت باشع اینکه فردا مرده اینقدر حرف گوش نکنه
دازای : اونجاش دیگه به شما ربطی نداره خودم میدونم
اتسو : خب باشع ، من دارم از گشنگی میمیرم چیزی نداری بخوریم ؟
دازای : دای و چوی سر میز دارن غذا میخورن میخوای برو تو هم بخور
اتسو : باشههه ، خب اکو اکو بیا بریم
اوکوتاگاوا ^ هاااا کجا بریم ^
اکو : من هیجا نمیام بدون چویا
اتسو : نه میای 😏 ، چیزی از توی جیبش در آورد و به دست خودش زد طوری دیگری رو روی دست اکوتاگاوا
اتسو : حالا میای
☆ اتسو شروع با حرکت کرد و به طرف راه رو رفت اکو روی زمین همونجوری نشته بود که دردی از توی دستش حس کرد انگار اگر خیلی از اون دور میشد اینقدر این دستگیره داغ میشد تا دستش بسوزه اکو به شدت داشت درد میکشید که دید دستگیره داره سرد میشه اتسو به اتاق اومد و گفت : حالا میای یا همینجوری برم ؟
اکو زیر لب گفت : ببخشید چویا بعدا میبینمت
اتسو : آفرین بچه خوب بیا بریم 😁
☆ اتسو و اکو از اتاق خارج شدن و در رو بستن
دازای : خب خب اسمت چیه جغله
چویا : بهت نمیگم
دازای : هاااا مگه خونه عمه خودت انتخاب میکنی هر چی گفتم باید بگی چشم و جواب سوالاتمو میدی
________________________________________
★ ادامه دارد ★
چقدر رود لایک میکنید یک خورده واسه منم وقت بزارید فکر کنم 😵💫
اتسو : خب اسم شما چیه مو نارنجی ؟
چویا : به تو چه
اتسو: اوه اوه دازای مطمئنی میخوای این جغله واسه خودت باشع اینکه فردا مرده اینقدر حرف گوش نکنه
دازای : اونجاش دیگه به شما ربطی نداره خودم میدونم
اتسو : خب باشع ، من دارم از گشنگی میمیرم چیزی نداری بخوریم ؟
دازای : دای و چوی سر میز دارن غذا میخورن میخوای برو تو هم بخور
اتسو : باشههه ، خب اکو اکو بیا بریم
اوکوتاگاوا ^ هاااا کجا بریم ^
اکو : من هیجا نمیام بدون چویا
اتسو : نه میای 😏 ، چیزی از توی جیبش در آورد و به دست خودش زد طوری دیگری رو روی دست اکوتاگاوا
اتسو : حالا میای
☆ اتسو شروع با حرکت کرد و به طرف راه رو رفت اکو روی زمین همونجوری نشته بود که دردی از توی دستش حس کرد انگار اگر خیلی از اون دور میشد اینقدر این دستگیره داغ میشد تا دستش بسوزه اکو به شدت داشت درد میکشید که دید دستگیره داره سرد میشه اتسو به اتاق اومد و گفت : حالا میای یا همینجوری برم ؟
اکو زیر لب گفت : ببخشید چویا بعدا میبینمت
اتسو : آفرین بچه خوب بیا بریم 😁
☆ اتسو و اکو از اتاق خارج شدن و در رو بستن
دازای : خب خب اسمت چیه جغله
چویا : بهت نمیگم
دازای : هاااا مگه خونه عمه خودت انتخاب میکنی هر چی گفتم باید بگی چشم و جواب سوالاتمو میدی
________________________________________
★ ادامه دارد ★
۲.۱k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.