(وقتی باعث وجود زندگی کردنش شدی)
(وقتی باعث وجود زندگی کردنش شدی)
#بنگچان
#استری_کیدز
#فیکشن
.
.
.
.
.
.
علامت چان- علامت ات
پسرک نا امید و شکسته رو یکی از تاب های پارک نشست و بارون با شدت فراوان داشت بارش میکرد همه در تلاش فرار بودنند تا خیس نشوند ولی پسر حتی برایش مهم نبود اون یکی از رویایی که دوسش داشت رو از دست داده بود...
اون کلی تلاش کرده بود..
ولی چون رد شده بود فکر میکرد به درد نخور ترین ادم دنیاست اون فقط تیکه ای از اهنگ رو موقع اجرا فراموش کرد چون اضطراب تمام وجودش را گرفته بود و کمپانی ردش کرد...
همین طور که نشسته بود و به یکجا زل زده بود همش خودشو سرزنش میکرد دید تاب کناریش داره تکون میخوره نگاهش رو داد به تاب رو به روش و چند ثانیه محو شد،
محو چشمایی که هزار تا ستاره میشه پیدا کرد و حتی کلمات هم نمی توانستند زیباییشو توصیف کنند...
هی... خوبی
وقتی متوجه شد دختر داره ازش حالشو میپرسه زود به خودش امد و لبخند زد و گفت
- اره خوبم
کی مجبورت کرده دروغ بگی؟
-منظورت چیه؟
من ادما رو خیلی خوب مشیناسم معلومه داری خورد میشی و داری تظاهر میکنی خوب چرا تو این بارون تنها نشستی تو این سرما؟ منتظر کسی هستی؟
-نه
نمیخوام فضولی کنم ولی مشکلت چیه؟فقط راحت باش من حوصلم سر رفته میخوام یکمم هم به مشکلات مردم گوش کنم
-من فقط یه انسان به درد نخورم همین کلی تلاش کردم ولی فقط بخاطر اضطراب نصف اهنگ یادم رفت و بدنم شروع به لرزیدن کرد و رد شدم اره من لیاقت زندگی کردنو ندارم یه موجود اضافی تو این دنیام
#بنگچان
#استری_کیدز
#فیکشن
.
.
.
.
.
.
علامت چان- علامت ات
پسرک نا امید و شکسته رو یکی از تاب های پارک نشست و بارون با شدت فراوان داشت بارش میکرد همه در تلاش فرار بودنند تا خیس نشوند ولی پسر حتی برایش مهم نبود اون یکی از رویایی که دوسش داشت رو از دست داده بود...
اون کلی تلاش کرده بود..
ولی چون رد شده بود فکر میکرد به درد نخور ترین ادم دنیاست اون فقط تیکه ای از اهنگ رو موقع اجرا فراموش کرد چون اضطراب تمام وجودش را گرفته بود و کمپانی ردش کرد...
همین طور که نشسته بود و به یکجا زل زده بود همش خودشو سرزنش میکرد دید تاب کناریش داره تکون میخوره نگاهش رو داد به تاب رو به روش و چند ثانیه محو شد،
محو چشمایی که هزار تا ستاره میشه پیدا کرد و حتی کلمات هم نمی توانستند زیباییشو توصیف کنند...
هی... خوبی
وقتی متوجه شد دختر داره ازش حالشو میپرسه زود به خودش امد و لبخند زد و گفت
- اره خوبم
کی مجبورت کرده دروغ بگی؟
-منظورت چیه؟
من ادما رو خیلی خوب مشیناسم معلومه داری خورد میشی و داری تظاهر میکنی خوب چرا تو این بارون تنها نشستی تو این سرما؟ منتظر کسی هستی؟
-نه
نمیخوام فضولی کنم ولی مشکلت چیه؟فقط راحت باش من حوصلم سر رفته میخوام یکمم هم به مشکلات مردم گوش کنم
-من فقط یه انسان به درد نخورم همین کلی تلاش کردم ولی فقط بخاطر اضطراب نصف اهنگ یادم رفت و بدنم شروع به لرزیدن کرد و رد شدم اره من لیاقت زندگی کردنو ندارم یه موجود اضافی تو این دنیام
۱.۴k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.