پارت پونزده
پارت پونزده
ویو ات
منو می یونگ رفتیم اتاق
می یونگ:وای حس آزادی دارم
ات :منم حس پرواز
(تیمارستان معتبری چیزی داشتید بگید چون این دوتا به شدت نیاز دارن قبلاً هم اقدام کردیم اما درست نشدن😔😂)
/پرش زمان به دوساعت دیگه /
مامان ات:دختراااااا دختراااااااا
ات :هااااااانن
مامان ات:بیاید پایییین
می یونگ :ات تو نرو من میرم امکان ریدنت زیاده
ات:اصلا گور بابات اینهمه پله رو تو برو پایین «بو خیار سوخاری میاد🥒»
می یونگ رفت پایین
مامان ا.م:ما امشب میریم یه مهمونی
می یونگ:باشه ولی بلا خوشگل شدیااا
مامان ا.م:نمک نریز
حالا واقعا خوشگل شدم؟؟
می یونگ:اره بابا اصلا نمی دونم چرا به بابا رفتی تو با این جملات
مامان ا.م:اره راست میگی یه اشتباه بزرگ کردم بابای یه لکیه که با اسید هم پاک نمیشه
من برم دیگه مراقبت کن
می یونگ:نگران نباش
اااا راستی کی میاید؟
مامان ا.م:شاید یک شب اونجا باشیم
می یونگ :آها به سلامت اصلا نگران منو ات نباشید از ات خوب نگهداری می کنم
مامان ا.م:اوک اما اون از تو بزرگترها احترامش بزارررررر
ما دیگه میریم خدافظ(یه بوس کوچولو هم کرد)
لطفاً تو کامنت ها نظرتون رو بگید
ویو ات
منو می یونگ رفتیم اتاق
می یونگ:وای حس آزادی دارم
ات :منم حس پرواز
(تیمارستان معتبری چیزی داشتید بگید چون این دوتا به شدت نیاز دارن قبلاً هم اقدام کردیم اما درست نشدن😔😂)
/پرش زمان به دوساعت دیگه /
مامان ات:دختراااااا دختراااااااا
ات :هااااااانن
مامان ات:بیاید پایییین
می یونگ :ات تو نرو من میرم امکان ریدنت زیاده
ات:اصلا گور بابات اینهمه پله رو تو برو پایین «بو خیار سوخاری میاد🥒»
می یونگ رفت پایین
مامان ا.م:ما امشب میریم یه مهمونی
می یونگ:باشه ولی بلا خوشگل شدیااا
مامان ا.م:نمک نریز
حالا واقعا خوشگل شدم؟؟
می یونگ:اره بابا اصلا نمی دونم چرا به بابا رفتی تو با این جملات
مامان ا.م:اره راست میگی یه اشتباه بزرگ کردم بابای یه لکیه که با اسید هم پاک نمیشه
من برم دیگه مراقبت کن
می یونگ:نگران نباش
اااا راستی کی میاید؟
مامان ا.م:شاید یک شب اونجا باشیم
می یونگ :آها به سلامت اصلا نگران منو ات نباشید از ات خوب نگهداری می کنم
مامان ا.م:اوک اما اون از تو بزرگترها احترامش بزارررررر
ما دیگه میریم خدافظ(یه بوس کوچولو هم کرد)
لطفاً تو کامنت ها نظرتون رو بگید
۵.۲k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.