برای اولین بار تو عمرم می خوام سناریو بزارم🫠
ا/ت:وای خدا دیگه دلم طاقت ندارههههههه
هوففف بلاخره تصمیممو گرفتم امروز خودم پا پیش میزارم ،اینجوری ک من میبینم فیلم بشم اون پا پیش نمیزارع..🫠
کیانا: یعنی میخوای بهش اعتراف کنی؟؟؟🧐
ا/ت:نههههه عمرا جنمشو ندارم هنوز خیلی زودههه !تازه..میخوام اول بعنوان ی دوست بهش نزدیک بشم..بعد آروم آروم جلو میرم.
تازه فک کنم اونم ی حسی بهم داره...فقد خجالت میکشه که بگه..هرچی نباشه،اون ساکت ترین بچه کلاسه
کیانا:اوممم نقشه خیلی خوبیه بهت افتخار میکنم بیبی..بهت حسودیم میشه خودت شجاعت اینو داری نزدیک بشی ولی...من حتی نمیتونم به کراشم ی سلام بدم بدون ته په ته
هعیییی
ا/ت:آروم خندیدن*
نوازش کردن موهای کیانا*
آنقدر منفی نباش آخرش ی روزی میتونی بهش اعتراف کنی☺️
کیانا:پریدن بغل ا/ت*
وایییی دختر تو خیلی عشقیییی به کسی ک
باهات وارد رابطه میشه حسودیم میشه
ا/ت:باشه آروم باش دختر خفم کردی😂
کیانا:غلط بکنم
ول کردنت*
گوجو :داشتم میرفتم سمت در ک از جلوی اون دختر گوگولین رد میشدم
تو ذهنم:دلم میخواد باهاش حرف بزنم اما الان وقتش ن...
رشته افکارم پاره شد وقتی که یکی دستمو گرفت*
میخواستم ببینم کدوم خیریه ک دیدم همون دختر گوگولیه ا/تست*
تا خواستم چیزی بگم شروع کرد ب حرف زدن*
ا/ت:ام خب ببخشید ک دستتو گرفتم فقد میخواستم ی چیزی بهت بگم..
گوجو:بله چ..چیکارم دارین؟
ا/ت:خب راستش...میخواستم بگم نظرت چیه امشب بیای خونمون و فیلم ببینی...عا چیزه برداشت بد نکن منو دوستم فقد اونجاییم یکی از دوستانم بردار بیار..
گوجو:تو ذهنم:دلم میخواد برام اما نمیشه..)
خب من و دوستم بیایم دور همی دخترتون یکمی..زیادی نیست؟
ا/ت:تو ذهنم:عررر چی سر هم کنم بهش بگم؟)
خب ..خب راستش ..محلمون خیلی امن نیست برای همین گفتم شما هم بیاین..
گوجو:با صدای گرمی جوابشو دادم*
باشه پس میبینمت ساعت چند بیایم خوبه؟
تو ذهنم(که محلتون زیاد امن نیستش)
ا/ت:خب..ساعت هفت خوبه؟
گوجو:اره
ا/ت:خب من برم قبل از اینکه کیانا با غر غراش سر من و بخوره😂💔
بای
میگ میگ مانند رفتن پیش کیانا*
گوجو:ب..ا/ت رفت*پایین آوردن دستم*بای
تو ذهنم:شبیه ی گربه گوگولی عه)
ا/ت:دویدن سمت کیانا و پریدن بغلش*
کیانا:چی شده؟بهش گفتی؟اون چ جوابی داد؟
ا/ت:آروم آروم بپرس دختر نفس کم اوردی😂
هیچی نشد واره بهش گفتم اونم جواب مثبت داد
شاد شنگول*
کیانا:خوبه
لبخند*
فلش بک به ساعت هفت*
ا/ت:کیانا به نظرت نمیاد؟نکنه منو جُک حساب کرده باشه و گفته باشه اره ولی نیاد؟🥹
کیانا:نه بابا آنقدر بد بین نبا...
چندتا ماشین اومدن توی کوچه دوتاشون سر و ته کوچه رو بستن و پنج تاشون دم در آپارتمان پارک کردن*
چهارتا فراری بودن با ی بوگاتی*
بوگاتی وسطشون بود*
حدود بیستا مرد هیکلی از فراریا بیرون اومدن*
یکیشون رفت سمت بوگاتی و درشو باز کرد و...*
گوجو از ماشین پیاده شد*
ا/ت:با دیدن گوجو خیالش راحت شد ولی همچنان شوکه بود و کمی میترسید*
رفتن پایین*
کیانا هم باهام اومد پایین*
ی بوگاتی دیگه هم از ما کجا آباد پیداش شد و اومد کنار بوگاتی گوجو پارک کرد*
اون گتو بود*
گتو:پایین اومدن از ماشین و رفتن کنار گوجو*
میشه بهم توضیح بدی چرا بهم گفتی جلسه رو یکم عقب بندازیم که بجاش بیایم اینجا؟اخه پسر فا...با دیدن کیانا ساکت شد*
ا/ت:گوجو میشه بهم توضیح بدی این چه وضعشه؟من بهت گفتم ی دوستتون بیاری چرا رفتی این ی لشکر آدم اوردی؟؟؟!میخواستم ی چیز دیگه بگم که..
گوجو:گذاشتن دستم روی دهن ا/ت*
بهت توضیح میدم
ا/ت:یکم سرخ شدن *
برداشتن دست گوجو از روی دهنم*
منتظرم
کیانا و گتو کنار هم وایساده بودن و به کل کل این دوتا گوش میدادن
*
گوجو:اینا از الان بادیگاردی تو هستن
ا/ت:عزیزم عزیزم ی لحظه استپ من بادیگارد ب چه دردم میخوره اخههههه؟
گوجو:خودت گفتی محلتون امن نیست پس منم برات امنش میکنم و راستی!ازم نخواه و بهم عمرا نگو که دوستای عادی باشم چون نمی تونم و نمیخوام که برات دوست معمولی باشم...
این داستان ادامه دارد
#ساکت_ترین_بدترینه_و_بدترین_عشقمه
#Pari
(اجازه کپی حتی با ذکر منبع ممنوع هست مگر اینکه خودتون بهم اطلاع بدید و من با همکاری موافقت کنم)
هوففف بلاخره تصمیممو گرفتم امروز خودم پا پیش میزارم ،اینجوری ک من میبینم فیلم بشم اون پا پیش نمیزارع..🫠
کیانا: یعنی میخوای بهش اعتراف کنی؟؟؟🧐
ا/ت:نههههه عمرا جنمشو ندارم هنوز خیلی زودههه !تازه..میخوام اول بعنوان ی دوست بهش نزدیک بشم..بعد آروم آروم جلو میرم.
تازه فک کنم اونم ی حسی بهم داره...فقد خجالت میکشه که بگه..هرچی نباشه،اون ساکت ترین بچه کلاسه
کیانا:اوممم نقشه خیلی خوبیه بهت افتخار میکنم بیبی..بهت حسودیم میشه خودت شجاعت اینو داری نزدیک بشی ولی...من حتی نمیتونم به کراشم ی سلام بدم بدون ته په ته
هعیییی
ا/ت:آروم خندیدن*
نوازش کردن موهای کیانا*
آنقدر منفی نباش آخرش ی روزی میتونی بهش اعتراف کنی☺️
کیانا:پریدن بغل ا/ت*
وایییی دختر تو خیلی عشقیییی به کسی ک
باهات وارد رابطه میشه حسودیم میشه
ا/ت:باشه آروم باش دختر خفم کردی😂
کیانا:غلط بکنم
ول کردنت*
گوجو :داشتم میرفتم سمت در ک از جلوی اون دختر گوگولین رد میشدم
تو ذهنم:دلم میخواد باهاش حرف بزنم اما الان وقتش ن...
رشته افکارم پاره شد وقتی که یکی دستمو گرفت*
میخواستم ببینم کدوم خیریه ک دیدم همون دختر گوگولیه ا/تست*
تا خواستم چیزی بگم شروع کرد ب حرف زدن*
ا/ت:ام خب ببخشید ک دستتو گرفتم فقد میخواستم ی چیزی بهت بگم..
گوجو:بله چ..چیکارم دارین؟
ا/ت:خب راستش...میخواستم بگم نظرت چیه امشب بیای خونمون و فیلم ببینی...عا چیزه برداشت بد نکن منو دوستم فقد اونجاییم یکی از دوستانم بردار بیار..
گوجو:تو ذهنم:دلم میخواد برام اما نمیشه..)
خب من و دوستم بیایم دور همی دخترتون یکمی..زیادی نیست؟
ا/ت:تو ذهنم:عررر چی سر هم کنم بهش بگم؟)
خب ..خب راستش ..محلمون خیلی امن نیست برای همین گفتم شما هم بیاین..
گوجو:با صدای گرمی جوابشو دادم*
باشه پس میبینمت ساعت چند بیایم خوبه؟
تو ذهنم(که محلتون زیاد امن نیستش)
ا/ت:خب..ساعت هفت خوبه؟
گوجو:اره
ا/ت:خب من برم قبل از اینکه کیانا با غر غراش سر من و بخوره😂💔
بای
میگ میگ مانند رفتن پیش کیانا*
گوجو:ب..ا/ت رفت*پایین آوردن دستم*بای
تو ذهنم:شبیه ی گربه گوگولی عه)
ا/ت:دویدن سمت کیانا و پریدن بغلش*
کیانا:چی شده؟بهش گفتی؟اون چ جوابی داد؟
ا/ت:آروم آروم بپرس دختر نفس کم اوردی😂
هیچی نشد واره بهش گفتم اونم جواب مثبت داد
شاد شنگول*
کیانا:خوبه
لبخند*
فلش بک به ساعت هفت*
ا/ت:کیانا به نظرت نمیاد؟نکنه منو جُک حساب کرده باشه و گفته باشه اره ولی نیاد؟🥹
کیانا:نه بابا آنقدر بد بین نبا...
چندتا ماشین اومدن توی کوچه دوتاشون سر و ته کوچه رو بستن و پنج تاشون دم در آپارتمان پارک کردن*
چهارتا فراری بودن با ی بوگاتی*
بوگاتی وسطشون بود*
حدود بیستا مرد هیکلی از فراریا بیرون اومدن*
یکیشون رفت سمت بوگاتی و درشو باز کرد و...*
گوجو از ماشین پیاده شد*
ا/ت:با دیدن گوجو خیالش راحت شد ولی همچنان شوکه بود و کمی میترسید*
رفتن پایین*
کیانا هم باهام اومد پایین*
ی بوگاتی دیگه هم از ما کجا آباد پیداش شد و اومد کنار بوگاتی گوجو پارک کرد*
اون گتو بود*
گتو:پایین اومدن از ماشین و رفتن کنار گوجو*
میشه بهم توضیح بدی چرا بهم گفتی جلسه رو یکم عقب بندازیم که بجاش بیایم اینجا؟اخه پسر فا...با دیدن کیانا ساکت شد*
ا/ت:گوجو میشه بهم توضیح بدی این چه وضعشه؟من بهت گفتم ی دوستتون بیاری چرا رفتی این ی لشکر آدم اوردی؟؟؟!میخواستم ی چیز دیگه بگم که..
گوجو:گذاشتن دستم روی دهن ا/ت*
بهت توضیح میدم
ا/ت:یکم سرخ شدن *
برداشتن دست گوجو از روی دهنم*
منتظرم
کیانا و گتو کنار هم وایساده بودن و به کل کل این دوتا گوش میدادن
*
گوجو:اینا از الان بادیگاردی تو هستن
ا/ت:عزیزم عزیزم ی لحظه استپ من بادیگارد ب چه دردم میخوره اخههههه؟
گوجو:خودت گفتی محلتون امن نیست پس منم برات امنش میکنم و راستی!ازم نخواه و بهم عمرا نگو که دوستای عادی باشم چون نمی تونم و نمیخوام که برات دوست معمولی باشم...
این داستان ادامه دارد
#ساکت_ترین_بدترینه_و_بدترین_عشقمه
#Pari
(اجازه کپی حتی با ذکر منبع ممنوع هست مگر اینکه خودتون بهم اطلاع بدید و من با همکاری موافقت کنم)
۱۷۵
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.