برادر ناتنی پارت ۱
دخترک بی وقفه گریه میکرد، حالا دیگر مادرش نبود که دلداری بدهد، پدر دخترک آنقدر مادروبرادش را شکنجه داده بود که مردند،
-پرش زمانی به دوهفته بعد مرگ مادر وبرادش-
دخترک لباس هایش را جمع کرد واز پنجره پردید وبرای آخرین بار به آن خانه نحس نگاهی کرد،لب زد
+روزی دوباره هم را میبینیم
-پرش زمانی به ۲۴بعد-
دخترک ودوستش به آلمان رفتند
-پرش زمانی به دوهفته بعد مرگ مادر وبرادش-
دخترک لباس هایش را جمع کرد واز پنجره پردید وبرای آخرین بار به آن خانه نحس نگاهی کرد،لب زد
+روزی دوباره هم را میبینیم
-پرش زمانی به ۲۴بعد-
دخترک ودوستش به آلمان رفتند
۸۵۷
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.