(عشق وحشت زده) پارت ¹⁰
چند ساعت بعد
ویو ات : امروز خیلی بهمون خوش گذشت کوک خیلی تلاش کرد تا بهمون خوش بگذره مطمعنم که با کوک خوشبخت میشم الآنم توی اتاقم و دارم با خودم حرف میزنم
یکی در زد
ات : بفرمایید
ویو ات : کوک بود
کوک : خب پس خوبه که میدونی خوشبختت میکنم
ات : تو اولین پسری هستی که از بودن باهاش خوشحالم
کوک : تو هم اولین دختری هستی که تا این حد دیوونش شدم
ات : میشه تا ابد مراقبم باشی
کوک : بعله تو خودتم نخوای من قایمکی مراقبتم
ات : دوست ندارم
کوک : ....
ات : من عاشقتم دیوونت شدم
ویو ات : کوک کم کم داشت نزدیک صورتم میشد و منو سمت تخت میبرد
کوک : دلم برای مزه لبای ببی گرلم تنگ شده
ات : منم دلم برای لب ددیم تنگ شده
ویو کوک : فقط یه زره مونده بود که در خونه زده شد
کوک : اوففففف
ات : نمیخوای ببینی کیه؟
کوک : باهم بریم
ات : باشه
ویو کوک : در رو باز کردیم سه تا از دوست های قدیمیم با سه تا دختر که دوست دختراشون بودن اومده بودن
کوک : ات سری برو بالا من الان میام (آروم)
کوک : تهیونگ ، جیمین ، شوگا
تهیونگ : سلام داداش خیلی وقته ندیدمت
جیمین : وای ببین چقدر هندسام شده
شوگا : هنوزم زشتی
کوک : شوگا حد اقل از تو بهترم
کوک : خب بیاید بشینید من الان میام
ویو ات : کوک اومد تو
کوک : ات باز ترین لباستو بپوش و بیا بیرون
ات : باشه کی اومده
کوک : ۳ تا از دوستای صمیمیم با دوست دختراشون
ات : باشه تو برو من الان میام
ویو کوک : رفتم پایین و پیش پسرا نشستم
تهیونگ : کوک تو دوست دختر نداری
کوک : چرا دارم الان میاد
ویو ات : از پله ها رفتم پایین و به همشون سلام کردم ولی همشون توی شوک بودن
کوک : ایشون دوست دختر من ات هستش
جیمین : ایشون دوست دختر من جمیلی هستش
شوگا : ایشون دوست دختر من امی هستش
تهیونگ : ایشون دوست دختر من مایا هستش
ات : از دیدن همتون خوشبختم
ویو ات : امروز خیلی بهمون خوش گذشت کوک خیلی تلاش کرد تا بهمون خوش بگذره مطمعنم که با کوک خوشبخت میشم الآنم توی اتاقم و دارم با خودم حرف میزنم
یکی در زد
ات : بفرمایید
ویو ات : کوک بود
کوک : خب پس خوبه که میدونی خوشبختت میکنم
ات : تو اولین پسری هستی که از بودن باهاش خوشحالم
کوک : تو هم اولین دختری هستی که تا این حد دیوونش شدم
ات : میشه تا ابد مراقبم باشی
کوک : بعله تو خودتم نخوای من قایمکی مراقبتم
ات : دوست ندارم
کوک : ....
ات : من عاشقتم دیوونت شدم
ویو ات : کوک کم کم داشت نزدیک صورتم میشد و منو سمت تخت میبرد
کوک : دلم برای مزه لبای ببی گرلم تنگ شده
ات : منم دلم برای لب ددیم تنگ شده
ویو کوک : فقط یه زره مونده بود که در خونه زده شد
کوک : اوففففف
ات : نمیخوای ببینی کیه؟
کوک : باهم بریم
ات : باشه
ویو کوک : در رو باز کردیم سه تا از دوست های قدیمیم با سه تا دختر که دوست دختراشون بودن اومده بودن
کوک : ات سری برو بالا من الان میام (آروم)
کوک : تهیونگ ، جیمین ، شوگا
تهیونگ : سلام داداش خیلی وقته ندیدمت
جیمین : وای ببین چقدر هندسام شده
شوگا : هنوزم زشتی
کوک : شوگا حد اقل از تو بهترم
کوک : خب بیاید بشینید من الان میام
ویو ات : کوک اومد تو
کوک : ات باز ترین لباستو بپوش و بیا بیرون
ات : باشه کی اومده
کوک : ۳ تا از دوستای صمیمیم با دوست دختراشون
ات : باشه تو برو من الان میام
ویو کوک : رفتم پایین و پیش پسرا نشستم
تهیونگ : کوک تو دوست دختر نداری
کوک : چرا دارم الان میاد
ویو ات : از پله ها رفتم پایین و به همشون سلام کردم ولی همشون توی شوک بودن
کوک : ایشون دوست دختر من ات هستش
جیمین : ایشون دوست دختر من جمیلی هستش
شوگا : ایشون دوست دختر من امی هستش
تهیونگ : ایشون دوست دختر من مایا هستش
ات : از دیدن همتون خوشبختم
۸.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.