PART ❻
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
راوی: بعد رفتن ا/ت پسرا همونجا موندن.
جیمین: باید بهش حق بدیم ، نباید خودمون تصمیم بگیریم.
نامجون: اوهوم.
جین: پاشید بریم خونه.
جیهوپ: اوکی بریم.
..............
فردا صبح.....
راوی: پسرا از خواب بیدار شدن و باهم دیگه شروع کردن به صبونه خوردن.
کوک: احساس میکنم امروز مثل همیشه نیست. انگار که........یه چیزی کمه.
تهیونگ: منم هین طور.
جیمین: میخواین بگم امروز ا/ت بیاد اینجا؟
همه پسرا: آره
جیمین: اوکی.
راوی: جیمین گوشیشو برداشت و زنگ زد به ا/ت.
*مکالمه ا/ت و جیمین*
ا/ت: سلام ، جیمینا خوبی.
جیمین: سلام ، ممنون تو خوبی.
ا/ت: مرسی ، چخبر.
جیمین: هیچی سلامتی ، میگم که میتونم یه درخواست بکنم ازت.
ا/ت: اوهوم ، بگو.
جیمین: میتونی بیای اینجا ، یعنی خونه ما.
ا/ت: امممم ، الان؟
جیمین: آره اگه میتونی.
ا/ت: ب...باشه
جیمین: ازت ممنونم.
ا/ت: فقط اینکه....آدرس ندارم.
جیمین: اوه ، برات میفرستم.
ا/ت: ممنون.
جیمین: منتظرتم ، خدافظ
ا/ت: خدافظ
*پایان مکالمه*
تهیونگ: چی شد ، میاد؟
جیمین: آره میاد.
جین: پس پاشد خونه رو جمع کنیم.
نامجون: شِت
راوی: پسرا خونه رو مرتب کردن و غذا درست کردن. ساعت حدودای ۵ بود که زنگ خورد.
یونگی: فک کنم اومد.
کوک: کسی نمیخواد درو باز کنه؟
جیهوپ: من باز میکنم.
.........
*درو باز کرد*
جیهوپ: سلام.
ا/ت: سلام.
جیهوپ: خوبی. * زل زدن به ا/ت*
ا/ت: ممنون.
جیهوپ: * همچنان زل زدن به ا/ت *
ا/ت: میتونم.....میتونم بیام تو؟
جیهوپ: اوه ببخشید ، حتما
جیهوپ: بیا تو.
ا/ت : سلام.
اعضا: سلام.
ا/ت: ببخشید مزاحمتون شدم
نامجون: نه بابا اینچه حرفیه. بیا بشین.
راوی: اون شب ا/ت و پسرا تا خود شب باهم وقت گذروندن و خوراکی خوردن و ا/ت کلی با اعضا مَچ شده بود. و تقریبا باهاشون حس صمیمیت میکرد.
۱۰ شب.....
ا/ت: خب من دیگه میرم.
یونگی: اگه دوس داری میتونی شبو اینجا بمونی.
راوی: همه پسرا خیلی مظلومانه به ا/ت خیره شده بودن جوری که دل ا/ت آب شد ولی...
ا/ت: نه نمیتونم بمونم. ممنون.
یونگی: ای بابا
جین: پس من میرسونمت.
ا/ت: زحمتت میشه.
جین: نه ، میرسونمت.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
راوی: بعد رفتن ا/ت پسرا همونجا موندن.
جیمین: باید بهش حق بدیم ، نباید خودمون تصمیم بگیریم.
نامجون: اوهوم.
جین: پاشید بریم خونه.
جیهوپ: اوکی بریم.
..............
فردا صبح.....
راوی: پسرا از خواب بیدار شدن و باهم دیگه شروع کردن به صبونه خوردن.
کوک: احساس میکنم امروز مثل همیشه نیست. انگار که........یه چیزی کمه.
تهیونگ: منم هین طور.
جیمین: میخواین بگم امروز ا/ت بیاد اینجا؟
همه پسرا: آره
جیمین: اوکی.
راوی: جیمین گوشیشو برداشت و زنگ زد به ا/ت.
*مکالمه ا/ت و جیمین*
ا/ت: سلام ، جیمینا خوبی.
جیمین: سلام ، ممنون تو خوبی.
ا/ت: مرسی ، چخبر.
جیمین: هیچی سلامتی ، میگم که میتونم یه درخواست بکنم ازت.
ا/ت: اوهوم ، بگو.
جیمین: میتونی بیای اینجا ، یعنی خونه ما.
ا/ت: امممم ، الان؟
جیمین: آره اگه میتونی.
ا/ت: ب...باشه
جیمین: ازت ممنونم.
ا/ت: فقط اینکه....آدرس ندارم.
جیمین: اوه ، برات میفرستم.
ا/ت: ممنون.
جیمین: منتظرتم ، خدافظ
ا/ت: خدافظ
*پایان مکالمه*
تهیونگ: چی شد ، میاد؟
جیمین: آره میاد.
جین: پس پاشد خونه رو جمع کنیم.
نامجون: شِت
راوی: پسرا خونه رو مرتب کردن و غذا درست کردن. ساعت حدودای ۵ بود که زنگ خورد.
یونگی: فک کنم اومد.
کوک: کسی نمیخواد درو باز کنه؟
جیهوپ: من باز میکنم.
.........
*درو باز کرد*
جیهوپ: سلام.
ا/ت: سلام.
جیهوپ: خوبی. * زل زدن به ا/ت*
ا/ت: ممنون.
جیهوپ: * همچنان زل زدن به ا/ت *
ا/ت: میتونم.....میتونم بیام تو؟
جیهوپ: اوه ببخشید ، حتما
جیهوپ: بیا تو.
ا/ت : سلام.
اعضا: سلام.
ا/ت: ببخشید مزاحمتون شدم
نامجون: نه بابا اینچه حرفیه. بیا بشین.
راوی: اون شب ا/ت و پسرا تا خود شب باهم وقت گذروندن و خوراکی خوردن و ا/ت کلی با اعضا مَچ شده بود. و تقریبا باهاشون حس صمیمیت میکرد.
۱۰ شب.....
ا/ت: خب من دیگه میرم.
یونگی: اگه دوس داری میتونی شبو اینجا بمونی.
راوی: همه پسرا خیلی مظلومانه به ا/ت خیره شده بودن جوری که دل ا/ت آب شد ولی...
ا/ت: نه نمیتونم بمونم. ممنون.
یونگی: ای بابا
جین: پس من میرسونمت.
ا/ت: زحمتت میشه.
جین: نه ، میرسونمت.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۷۴.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.