چند شاتی شوگا دلبر خون پارت ۲
از شدت واضع بودن صدا خشکم زد و وایستادم حس میکردم یکی پشتمه و داره نگام میکنه ولی جرعت برگشتن نداشتم فقط میگفتم کی هستی
صدای کنار گوشم شنیدم طوری که نفس های داغی روی گردنم حس کردم
_بالاخره
ک....ی...هست...ی
سوالی پرسیدم ولی جوابی نشنیدم خواستم برگردم ولی با به دندون گرفته شدن گردنم ثابت موندم انگار سوزش بدی داشت و حس میکردم خونم داره از بدنم خارج میشه
مینی گذشت که ازم جدا شد سر گیجه بدی گرفتم
کنار گوشم لب زد مزه ی خونت عالیه بیبی
تعادلم رو ازدست دادم و افتادم ولی اون چیز منو محکم گرفت و سرم رو فرو کرد تو سینه اش ازش اروم جدا شدم و به چهرش نگاه کردم جذاب بود چشمای قرمزی داشت انگار خون توش بود محو خوشتیپ بودنش شدم اون یه پسر که نه یه مرد بود جذاب و خوشتیپ
_انگار خوشت اومد
نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم ازش جدا شم ولی نشد گفتم کی چی هستی
_معلون نیس کوچولو
اون خونم رو خورد پس خوناشامه نه بابا دیگه چی به دندوناش نگه کردم اون اون خوناشامه اروم و با ترس گفتم با من چیکار داری ولم کن
_نشد بیبی بعد از دوسال تازه پیدات کردم
دوسال چی ولم کن تروخدا منو نکش
پوزخند جذابی زد و گفت قرار نیست بمیری
الان من چه غلطی کنم اههه
_دلم برات تنگ شده بود بیبی
به من نگو بیبی ولم کن بزار برم
بعد از این حرفم اخماش رفت تو هم دروغ چرا ترسیدم
میخوای باهام چیکار کنی
_دل تنگیم رو برطرف میکنم و انتقام اینکه ولم کردی رو پس میدی
چی داره میگه سوزش گردنم کافی نیست که این داره چرت و پرت میگه من که اصلا نمیشناسمش الانم که فقط دارم دعا میکنم که منو نکشه سعی کردم ازش جدا شم ولی اصلا بدنم تکون نمیخوره تلاش کردم ولی نه چم شده
_بی خود تلاش نکن بیبی اختیار بدنت دیگه ماله منه
اینو گفت و لباش رو گذاشت روی لبام خشن میبوسید حس میکردم الانه که لبم کنده شه
صدای کنار گوشم شنیدم طوری که نفس های داغی روی گردنم حس کردم
_بالاخره
ک....ی...هست...ی
سوالی پرسیدم ولی جوابی نشنیدم خواستم برگردم ولی با به دندون گرفته شدن گردنم ثابت موندم انگار سوزش بدی داشت و حس میکردم خونم داره از بدنم خارج میشه
مینی گذشت که ازم جدا شد سر گیجه بدی گرفتم
کنار گوشم لب زد مزه ی خونت عالیه بیبی
تعادلم رو ازدست دادم و افتادم ولی اون چیز منو محکم گرفت و سرم رو فرو کرد تو سینه اش ازش اروم جدا شدم و به چهرش نگاه کردم جذاب بود چشمای قرمزی داشت انگار خون توش بود محو خوشتیپ بودنش شدم اون یه پسر که نه یه مرد بود جذاب و خوشتیپ
_انگار خوشت اومد
نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم ازش جدا شم ولی نشد گفتم کی چی هستی
_معلون نیس کوچولو
اون خونم رو خورد پس خوناشامه نه بابا دیگه چی به دندوناش نگه کردم اون اون خوناشامه اروم و با ترس گفتم با من چیکار داری ولم کن
_نشد بیبی بعد از دوسال تازه پیدات کردم
دوسال چی ولم کن تروخدا منو نکش
پوزخند جذابی زد و گفت قرار نیست بمیری
الان من چه غلطی کنم اههه
_دلم برات تنگ شده بود بیبی
به من نگو بیبی ولم کن بزار برم
بعد از این حرفم اخماش رفت تو هم دروغ چرا ترسیدم
میخوای باهام چیکار کنی
_دل تنگیم رو برطرف میکنم و انتقام اینکه ولم کردی رو پس میدی
چی داره میگه سوزش گردنم کافی نیست که این داره چرت و پرت میگه من که اصلا نمیشناسمش الانم که فقط دارم دعا میکنم که منو نکشه سعی کردم ازش جدا شم ولی اصلا بدنم تکون نمیخوره تلاش کردم ولی نه چم شده
_بی خود تلاش نکن بیبی اختیار بدنت دیگه ماله منه
اینو گفت و لباش رو گذاشت روی لبام خشن میبوسید حس میکردم الانه که لبم کنده شه
۵.۰k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.