"Paradise in your hug"
"part 11"
جمله م که تموم شد استاد کیم وارد کلاس شد و به احترامش بلند شدیم
_بشینید...عصرتون بخیر...قبل از اینکه درسو شروع کنم باید درمورد یه سری موضوعات صحبت کنم...شما تا هفته دیگه فرصت دارین که به من یه پروژه تحویل بدین...میتونید به صورت انفرادی یا گروهی این پروژه رو انجام بدین...و تا هفته بعد میخوامش...تمام و کمال!!!
×ا.ت من میخوام هم گروهیت....
+نه من تنها کار میکنم...اصلا از کار گروهی خوشم نمیاد خودت میدونی که
×ایششش توهم که آدم نمیشی
هایون چرخید سمت جونگکوک و گفت
×تو از کار گروهی خوشت میاد؟!
=بنظرم خوبه آدم کار گروهی داشته باشه
×خوبه پس تو هم گروهیم باش
=امممم...خب باشه
استاد کیم ادامه داد
_ازتون توقع پروژه ی عالی دارم...خراب کنید اصلا بهتون نمره نمیدم...مهم نیس چقدر زحمت کشیده باشین...نمره نمیدم
هایون دوباره شروع به خرف زدن کرد
×چقد این استاده عوضیه...یعنی زحمتای ما همه باد هوان
+اگه خوب انجامش ندی بعله
×خیلی بدجنسه
استاد دوباره ادامه داد
شما یه خیابون رو توی سئول انتخاب میکنید و درمورد نوع نمای ساختمان و دیگه هرچیزی که به معماریش مربوط میشه تحقیق میکنید...اگه کارتون خوب باشه نمره ی خوبی هم میگیرین...خب میریم سراغ درس امروز
شروع کرد به تدریس
با دقت بهش گوش می دادم و هم زمان به پروژه هم فکر میکردم...تا هفته دیگه وقت دارم
هایونم که از جانب من تیرش به سنگ خورده بود داشت یواشکی درمورد پروژه با جونگکوک حرف میزد
خیلی مظلومه...هرچی هایون میگه قبول میکنه
دلم به حالش میسوزه چون هایون اگه سوار سرت شه آدم زورگویی میشه
*دو ساعت بعد
*از زبان ا.ت
کلاس که تموم شد قبل از استاد رفتم بیرون
چون استاد داشت برگه هاشو جمع میکرد
هایون داشت شماره جونگکوکو میگرفت...میخواستن درمورد پروژه باهم حرف بزنن...آره جون خودش انگار من خرم
دست به سینه بیرون در کلاس وایستاد بودم
عجب آدمیه ها
دوست صمیمیشو به یه پسره داره میفروشه
به ساعتم نگاه کردم و آروم گفتم
+مثلا قرار بود بریم خرید
دیگه عصبی شده بودم
چرخیدم سمت در کلاس که ببینم چرا هایون نمیاد که به یکی برخود کردم
دستمو به یقه اش گرفت تا زمین نخورم وقتی سرمو آوردم بالا...
خمارییییییی😂😂
البته بعید میدونم خماری باشه
شما خودتون اوستایین😁
جمله م که تموم شد استاد کیم وارد کلاس شد و به احترامش بلند شدیم
_بشینید...عصرتون بخیر...قبل از اینکه درسو شروع کنم باید درمورد یه سری موضوعات صحبت کنم...شما تا هفته دیگه فرصت دارین که به من یه پروژه تحویل بدین...میتونید به صورت انفرادی یا گروهی این پروژه رو انجام بدین...و تا هفته بعد میخوامش...تمام و کمال!!!
×ا.ت من میخوام هم گروهیت....
+نه من تنها کار میکنم...اصلا از کار گروهی خوشم نمیاد خودت میدونی که
×ایششش توهم که آدم نمیشی
هایون چرخید سمت جونگکوک و گفت
×تو از کار گروهی خوشت میاد؟!
=بنظرم خوبه آدم کار گروهی داشته باشه
×خوبه پس تو هم گروهیم باش
=امممم...خب باشه
استاد کیم ادامه داد
_ازتون توقع پروژه ی عالی دارم...خراب کنید اصلا بهتون نمره نمیدم...مهم نیس چقدر زحمت کشیده باشین...نمره نمیدم
هایون دوباره شروع به خرف زدن کرد
×چقد این استاده عوضیه...یعنی زحمتای ما همه باد هوان
+اگه خوب انجامش ندی بعله
×خیلی بدجنسه
استاد دوباره ادامه داد
شما یه خیابون رو توی سئول انتخاب میکنید و درمورد نوع نمای ساختمان و دیگه هرچیزی که به معماریش مربوط میشه تحقیق میکنید...اگه کارتون خوب باشه نمره ی خوبی هم میگیرین...خب میریم سراغ درس امروز
شروع کرد به تدریس
با دقت بهش گوش می دادم و هم زمان به پروژه هم فکر میکردم...تا هفته دیگه وقت دارم
هایونم که از جانب من تیرش به سنگ خورده بود داشت یواشکی درمورد پروژه با جونگکوک حرف میزد
خیلی مظلومه...هرچی هایون میگه قبول میکنه
دلم به حالش میسوزه چون هایون اگه سوار سرت شه آدم زورگویی میشه
*دو ساعت بعد
*از زبان ا.ت
کلاس که تموم شد قبل از استاد رفتم بیرون
چون استاد داشت برگه هاشو جمع میکرد
هایون داشت شماره جونگکوکو میگرفت...میخواستن درمورد پروژه باهم حرف بزنن...آره جون خودش انگار من خرم
دست به سینه بیرون در کلاس وایستاد بودم
عجب آدمیه ها
دوست صمیمیشو به یه پسره داره میفروشه
به ساعتم نگاه کردم و آروم گفتم
+مثلا قرار بود بریم خرید
دیگه عصبی شده بودم
چرخیدم سمت در کلاس که ببینم چرا هایون نمیاد که به یکی برخود کردم
دستمو به یقه اش گرفت تا زمین نخورم وقتی سرمو آوردم بالا...
خمارییییییی😂😂
البته بعید میدونم خماری باشه
شما خودتون اوستایین😁
۳.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.