پارت ۴۳ : Black Woolf....
خلاصه معرفی خوش و بشو اینا کزدن
جونگ کوک تمام مدت آروم نشسته بود وبه خوابی که دیده بود فکر میکرد
جیهوپ پس کجاست جیمین کنارشه پس جیهوپ کجاست
جیمین اومد جلو: سلام من جیمینم
جونگ کوک : هوپی کجاست
جیمین : چی
جونگ کوک : هوسوک دوستت
جیمین : دوست منو از کجا میشناسی
جونگ کوک : انگاری بابد از اول شروع کنم
خب من جونگ کوکم
ببین تو منو نمیشناسی ولی توی خوابی که من دیدم تو و هوپی هیونگ بهترین رفیق های من بودید
جیمین : خب پس بیا بهترین رفیق های هم باشین و باهم آشنا بشیم
من جیمینم ۲۰ سالمه
جونگ کوک : منم جونگ کوکم ۱۸ سالمه
جیمین : خب یکم تز خودت بگو این چندمین مهمونیه که میای
جونگ کوک : اولی
جییمن : چی اولتیماتوم باورم نمیشه
جونگ کوک : توهم اگه همه ی عمرت به خاطر اینکه امگا و ظریف هستی توی خونه زندانی میشدی و توی یه عمارت بزرگ مثل قصر ملکه ی برفی زندگی میکردی میفهمیدی چی میگفتم
جیمین : حتی مهمونی های آخر سال مدرسه هارم شرکت نکردی
جونگ کوک : اصلا مدرسه نرفتم
جیمن : یعنی بی سوادی
جونگ کوک زد به پیشونیش و گفت : منظورم اینه که تمام مدت معلم ها به عمارت میومدن به هم درس میدادن و امتحان میگرفتن و به خاطر نمره های خوبمم توی خونه درس میخونم
جیمین : اوه چه قدر بد
جونگ کوک : آره راستی امشب چه خانواده های دعوت شدن
جیمین : خب بزار یادم بیاد.....آهان خب جئون که شمایید
پارک که ماییم
جانگ که جیهوپه
دیگه خانواده های
اون
مین
هوانگ
چوی
و
کیم ها
و بقیشونم واث هاشون دختره من یادم نمیاد
جونگ کوک: خب وارث هاشون کیان ؟ کیم هارو میگم
جیمین: خب کیم اولی کیم سوکجین
کیم دوم : کیم نامجون
کیم سوم کیم سونجین
و آخری هم کیم
که تا آوند بگه صدای ضربه زدن قاشق به لیوان توجه همه رو جلب کرد
جانگ بزرگ : توجه کنید
خیلی به این میهمانی خوش آمدید
قراره وارث تمام خانواده های برتر اعلام بشه و بعد خبر بزرگی براشون دارم خب واث ها رو اعلام میکنم بعد از خوندن هر کدوم بیان بالا و خودسوت رو معرفی کنن
خانواده ی اول جانگ
یهو هوسوک از بین اون همه جمعیت با آرامش رفت بالا
هوسوک رفت بالا
و همه رفتن و نوبت کیم بود
دلم میخواست بدونن اون کیمی که جیمین نشد اسمشو رو بکه کیه
که آروم و خیلی ریلکس رفت بالا ماسک مشکی داشت
تهیونگ : سلام من کیم تهیونگ هستم
و با چشماش عمیق به جونگ کوک نگاه کرد
جونگ کوک از اون تگاه ترسید معنی خاصی داشت
بعد از تهیونگ نوبت جونگ کوک بود
با ترس به سمت جایگاه رفت
ج نگ کوک : سلام جئون جونگ کوک هستم
و همه واسش دست زدن
خیلی مهربون و کیوت شده بود
لحظه به لحظه قلب تهیونگ بیشتر واسه ی جونگ کوک میتپید
جونگ کوک تمام مدت آروم نشسته بود وبه خوابی که دیده بود فکر میکرد
جیهوپ پس کجاست جیمین کنارشه پس جیهوپ کجاست
جیمین اومد جلو: سلام من جیمینم
جونگ کوک : هوپی کجاست
جیمین : چی
جونگ کوک : هوسوک دوستت
جیمین : دوست منو از کجا میشناسی
جونگ کوک : انگاری بابد از اول شروع کنم
خب من جونگ کوکم
ببین تو منو نمیشناسی ولی توی خوابی که من دیدم تو و هوپی هیونگ بهترین رفیق های من بودید
جیمین : خب پس بیا بهترین رفیق های هم باشین و باهم آشنا بشیم
من جیمینم ۲۰ سالمه
جونگ کوک : منم جونگ کوکم ۱۸ سالمه
جیمین : خب یکم تز خودت بگو این چندمین مهمونیه که میای
جونگ کوک : اولی
جییمن : چی اولتیماتوم باورم نمیشه
جونگ کوک : توهم اگه همه ی عمرت به خاطر اینکه امگا و ظریف هستی توی خونه زندانی میشدی و توی یه عمارت بزرگ مثل قصر ملکه ی برفی زندگی میکردی میفهمیدی چی میگفتم
جیمین : حتی مهمونی های آخر سال مدرسه هارم شرکت نکردی
جونگ کوک : اصلا مدرسه نرفتم
جیمن : یعنی بی سوادی
جونگ کوک زد به پیشونیش و گفت : منظورم اینه که تمام مدت معلم ها به عمارت میومدن به هم درس میدادن و امتحان میگرفتن و به خاطر نمره های خوبمم توی خونه درس میخونم
جیمین : اوه چه قدر بد
جونگ کوک : آره راستی امشب چه خانواده های دعوت شدن
جیمین : خب بزار یادم بیاد.....آهان خب جئون که شمایید
پارک که ماییم
جانگ که جیهوپه
دیگه خانواده های
اون
مین
هوانگ
چوی
و
کیم ها
و بقیشونم واث هاشون دختره من یادم نمیاد
جونگ کوک: خب وارث هاشون کیان ؟ کیم هارو میگم
جیمین: خب کیم اولی کیم سوکجین
کیم دوم : کیم نامجون
کیم سوم کیم سونجین
و آخری هم کیم
که تا آوند بگه صدای ضربه زدن قاشق به لیوان توجه همه رو جلب کرد
جانگ بزرگ : توجه کنید
خیلی به این میهمانی خوش آمدید
قراره وارث تمام خانواده های برتر اعلام بشه و بعد خبر بزرگی براشون دارم خب واث ها رو اعلام میکنم بعد از خوندن هر کدوم بیان بالا و خودسوت رو معرفی کنن
خانواده ی اول جانگ
یهو هوسوک از بین اون همه جمعیت با آرامش رفت بالا
هوسوک رفت بالا
و همه رفتن و نوبت کیم بود
دلم میخواست بدونن اون کیمی که جیمین نشد اسمشو رو بکه کیه
که آروم و خیلی ریلکس رفت بالا ماسک مشکی داشت
تهیونگ : سلام من کیم تهیونگ هستم
و با چشماش عمیق به جونگ کوک نگاه کرد
جونگ کوک از اون تگاه ترسید معنی خاصی داشت
بعد از تهیونگ نوبت جونگ کوک بود
با ترس به سمت جایگاه رفت
ج نگ کوک : سلام جئون جونگ کوک هستم
و همه واسش دست زدن
خیلی مهربون و کیوت شده بود
لحظه به لحظه قلب تهیونگ بیشتر واسه ی جونگ کوک میتپید
۸.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.