دشمنی در نقاب دوست ۱۷
تهیونگ: صبح بخیر
آیسودا:میگم باید حتما باید اول صبحی بگیم صبح بخیر؟
تهیونگ :تو هم خوشت نمی آید؟
آیسودا:نه
تهیونگ: خب بیا دیگه نمیگم تو هم نگو حالا بیا غذا بخور
تهیونگ و آیسودا نشستن کنار هم که آیسودا چشمش به دستهای باند پیچی شده تهیونگ سریع دست تهیونگ و گرفت و تهیونگ ترسیده بهش نگاه کرد
تهیونگ: آیسودا
آیسودا :چرا دستت باندپیچی شده ؟ کدوم دیوونه ای اومده که باهاش دعوا کردی ؟ بگوووو دیگه تهیونگ با تو هستم
تهیونگ: اول نفس بگیر دوم اینکه برای اینکه خیلی وقته غذا درست نکرده بودم و خودم زخمی کردم و نمیدونستم چی درست کنم پس اون دستور غذایی که داخل فیلمهات بود و نگاه کردم
آیسودا : یعنی تو تمام اون فیلم هارو دیدی؟(تعجب)
تهیونگ: نه فقط قسمتهایی که غذا داشت و نگاه کردم
آیسودا: اهااااااا آها راستی ته قول دادی که ....آیسودا با به یاد آوری چیزی به تهیونگ گفت : میگم ته من که دیشب روی مبل خوابیدم من کی رفتم تو اتاقم؟ و چرا تا یک ساعت پیش من تو بغل تو بودم ؟ آیسودا حرفهاشو زد و قیافه آدمهای کنجکاو و به خودش گرفت ولی داخل دلش مثل تهیونگ تُن تُن قند تولید میشد
تهیونگ:خب تو دیشب اینجا خوابیدی و منم بغلت کردم و بردمت تو اتاقت و همونجا با هم خوابیدیم دلیل اینکه تو بغل هم بودیم هم همینه
آیسودا: او .....راستی ته ته
تهیونگ :هر دفعه که صدام کنی یک چیز دیگهای میگی کنجکاوم ببینم دیگه چی صدام میکنی
آیسودا:حالا میفهمی داشتم میگفتم اشکالی نداره که من یک سری برم بیرون و تو اینجا بمونی قول میدم قول میدم که با همم بریم باشه ؟
تهیونگ:باشه اشکالی نداره فقط یک چیزی من برای ظهر چی درست کنم ؟
آیسودا:فعلا بیا اینا و جمع کنیم و بعدش بریم باندهاتو عوض کنم و دیگه آماده بشم و برم و یک کتابی روی کابینته که داخل طرز تهیه غذا داخلش نوشته هر چی نداشتی زنگبزن بیارم و فعلام گوشی اضافی ندارم مثل فیلمها بهت بدم ولی کاری داشتی شمارم داخل اون دفترچه کنار تلفن هست زنگ بزن برام خودمم برات زنگ میزنم
تهیونگ و آیسودا همین جوری که با هم دیگه حرف میزدن کارها و انجام دادن و آیسودا تهیونگ دوباره برد حمام ولی ایندفعه آیسودا مثل مامانهایی شده بود که بچش از زیر آب هی میخوام فرار کنن
آیسودا:خب تهیونگ یکم وایسا خب
تهیونگ :من که کاری که نمیکنم
آیسودا: اون اردک و بده به من
تهیونگ :باشه باشه آروم میشم
آیسودا:آخیشششش بالاخره اها راستی تهیونگ موهات خیلی نرم هستن چیزی بهشون میزنی
تهیونگ:تا جایی که یادمه چیزی به موهام نمیزدم یعنی جونگاین بهم اجازه نمیداد همیشه یا من و مینداخت داخل قالب یخ یا آبی که انگار تازه از روی آتیش بیرونش میاورد و من و می انداخت داخلش
آیسودا با صورت غمگین و چهرای که معلوم بود غمگینه از پشت سر تهیونگ رفت به جلوش و یکم که دستاش شامپویی بود و شست و دوطرف صورت تهیونگ و گرفت
آیسودا: ببخشید نباید میپرسیدم ولی مطمئن باش که دیگه هیچ وقت دیگه اینجوری نمیشه و تهیونگ تو باید از گذشته دست بکشی
تهیونگ :می دونم ولی گذشته من تویی
آیسودا:جانم ؟
تهیونگ:هیچی بیخیال خودم دیگه میتونم بغییش و انجام میدم ( ناراحتی )
تهیونگ که معلوم بود که ناراحته از داخل وان اومد بیرون و دَر حمام و برای آیسودا باز کرد : بیا برو دیرت میشه.....موهای تهیونگ که رو صورتش ریخته بود و چیزی از چشماش معلوم نیست ولی معلومه میخواست گریه کنه آیسودا نگاهش و از صورت تهیونگگرفت و به بدنش نگاه کرد که پر از سوختگی و زخمهای زیادی بود آیسودا بدون اینکه اصلا اهمیتی که هی تهیونگ داشت اسرار میکرد بره بیرون آیسودا به طرف دَر رفت ولی
آیسودا:میگم باید حتما باید اول صبحی بگیم صبح بخیر؟
تهیونگ :تو هم خوشت نمی آید؟
آیسودا:نه
تهیونگ: خب بیا دیگه نمیگم تو هم نگو حالا بیا غذا بخور
تهیونگ و آیسودا نشستن کنار هم که آیسودا چشمش به دستهای باند پیچی شده تهیونگ سریع دست تهیونگ و گرفت و تهیونگ ترسیده بهش نگاه کرد
تهیونگ: آیسودا
آیسودا :چرا دستت باندپیچی شده ؟ کدوم دیوونه ای اومده که باهاش دعوا کردی ؟ بگوووو دیگه تهیونگ با تو هستم
تهیونگ: اول نفس بگیر دوم اینکه برای اینکه خیلی وقته غذا درست نکرده بودم و خودم زخمی کردم و نمیدونستم چی درست کنم پس اون دستور غذایی که داخل فیلمهات بود و نگاه کردم
آیسودا : یعنی تو تمام اون فیلم هارو دیدی؟(تعجب)
تهیونگ: نه فقط قسمتهایی که غذا داشت و نگاه کردم
آیسودا: اهااااااا آها راستی ته قول دادی که ....آیسودا با به یاد آوری چیزی به تهیونگ گفت : میگم ته من که دیشب روی مبل خوابیدم من کی رفتم تو اتاقم؟ و چرا تا یک ساعت پیش من تو بغل تو بودم ؟ آیسودا حرفهاشو زد و قیافه آدمهای کنجکاو و به خودش گرفت ولی داخل دلش مثل تهیونگ تُن تُن قند تولید میشد
تهیونگ:خب تو دیشب اینجا خوابیدی و منم بغلت کردم و بردمت تو اتاقت و همونجا با هم خوابیدیم دلیل اینکه تو بغل هم بودیم هم همینه
آیسودا: او .....راستی ته ته
تهیونگ :هر دفعه که صدام کنی یک چیز دیگهای میگی کنجکاوم ببینم دیگه چی صدام میکنی
آیسودا:حالا میفهمی داشتم میگفتم اشکالی نداره که من یک سری برم بیرون و تو اینجا بمونی قول میدم قول میدم که با همم بریم باشه ؟
تهیونگ:باشه اشکالی نداره فقط یک چیزی من برای ظهر چی درست کنم ؟
آیسودا:فعلا بیا اینا و جمع کنیم و بعدش بریم باندهاتو عوض کنم و دیگه آماده بشم و برم و یک کتابی روی کابینته که داخل طرز تهیه غذا داخلش نوشته هر چی نداشتی زنگبزن بیارم و فعلام گوشی اضافی ندارم مثل فیلمها بهت بدم ولی کاری داشتی شمارم داخل اون دفترچه کنار تلفن هست زنگ بزن برام خودمم برات زنگ میزنم
تهیونگ و آیسودا همین جوری که با هم دیگه حرف میزدن کارها و انجام دادن و آیسودا تهیونگ دوباره برد حمام ولی ایندفعه آیسودا مثل مامانهایی شده بود که بچش از زیر آب هی میخوام فرار کنن
آیسودا:خب تهیونگ یکم وایسا خب
تهیونگ :من که کاری که نمیکنم
آیسودا: اون اردک و بده به من
تهیونگ :باشه باشه آروم میشم
آیسودا:آخیشششش بالاخره اها راستی تهیونگ موهات خیلی نرم هستن چیزی بهشون میزنی
تهیونگ:تا جایی که یادمه چیزی به موهام نمیزدم یعنی جونگاین بهم اجازه نمیداد همیشه یا من و مینداخت داخل قالب یخ یا آبی که انگار تازه از روی آتیش بیرونش میاورد و من و می انداخت داخلش
آیسودا با صورت غمگین و چهرای که معلوم بود غمگینه از پشت سر تهیونگ رفت به جلوش و یکم که دستاش شامپویی بود و شست و دوطرف صورت تهیونگ و گرفت
آیسودا: ببخشید نباید میپرسیدم ولی مطمئن باش که دیگه هیچ وقت دیگه اینجوری نمیشه و تهیونگ تو باید از گذشته دست بکشی
تهیونگ :می دونم ولی گذشته من تویی
آیسودا:جانم ؟
تهیونگ:هیچی بیخیال خودم دیگه میتونم بغییش و انجام میدم ( ناراحتی )
تهیونگ که معلوم بود که ناراحته از داخل وان اومد بیرون و دَر حمام و برای آیسودا باز کرد : بیا برو دیرت میشه.....موهای تهیونگ که رو صورتش ریخته بود و چیزی از چشماش معلوم نیست ولی معلومه میخواست گریه کنه آیسودا نگاهش و از صورت تهیونگگرفت و به بدنش نگاه کرد که پر از سوختگی و زخمهای زیادی بود آیسودا بدون اینکه اصلا اهمیتی که هی تهیونگ داشت اسرار میکرد بره بیرون آیسودا به طرف دَر رفت ولی
۴.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.