به به سرعتی دقتی😁
به به سرعتی دقتی😁
هوای بارونی
پارت 9
بچه ها من هی یادم میره بگم داشت بارون میومد 🌧
از دید اکوتاگاوا:
د. س:اکوتاگاوا تاقت بیار!
طنابو بادستش باز کرد و با چویا به سمت من هجوم آورد
آتسوشی داشت میدوید
که موری سان بهش رسید و گرفتش و چاقو گذاشت زیر گلوش:حرف آخر تو به دوست پسرت بگو
من:نههههههههه
آتسوشی:اکوتاگاوا،
نگاش کردم
آتسوشی:دوست دارم😭
خشمی که داشتم به راشومونم منتقل شد و زخممو درمان کرد
من:راشومون🤬
راشومون به سمت موری سان رفت و قلبشو از سینش در آورد
آتسوشی تو شوک بود
موری سان افتاد زمین
دویدم پیش آتسوشی و بغلش کردم:حالت خوبه؟
خیلی نگرانش بودم
بغلم کرد و تو بغلم بغضش ترکید و گریه کرد
_آروم باش ببر کوچولو، دیگه جات امنه
+همیشه اینطوری صدام کن😭
باشه
رفتیم تو ماشین و برگشتیم خونه
چویا و دازای رفتن اتاق خودشون و منم رفتم پیش تو اتاق آتسوشی
اون رفت دوش گرفت🚿
بعد اون من رفتم🚿
وقتی اومدم بیرون متوجه شدم روی پیشونی آتسوشی زخم شده
رفتم سمتش
داشت ظرف هارو میشست
از پیشت بغلش کردم و گفتم:پیشونیت چی شده؟
+وقتی داشتم میدویدم خوردم زمین و پیشونیم خورد به یه سنگ🪨
_ببر کوچولوم اوخ شد نه؟
ظرفاشو تموم کرد و چرخید به سمت من
دستاشو گذاشت رو شونم و گفت:آره، بوسش میکنی تا خوب شه؟
اصلا قافیه تو حلقم
تحریکم کرد
دستامو حلقه کردم دور کمرش و گفتم:باشه
دستاشو حلقه کرد دور گردنم
و لباش رو روی لبام گذاشت
برای اولین بار!
بالاخره لباش رو حس کردم
بوی مارشملو میداد
پارت10=3لایک🍡🧁
هوای بارونی
پارت 9
بچه ها من هی یادم میره بگم داشت بارون میومد 🌧
از دید اکوتاگاوا:
د. س:اکوتاگاوا تاقت بیار!
طنابو بادستش باز کرد و با چویا به سمت من هجوم آورد
آتسوشی داشت میدوید
که موری سان بهش رسید و گرفتش و چاقو گذاشت زیر گلوش:حرف آخر تو به دوست پسرت بگو
من:نههههههههه
آتسوشی:اکوتاگاوا،
نگاش کردم
آتسوشی:دوست دارم😭
خشمی که داشتم به راشومونم منتقل شد و زخممو درمان کرد
من:راشومون🤬
راشومون به سمت موری سان رفت و قلبشو از سینش در آورد
آتسوشی تو شوک بود
موری سان افتاد زمین
دویدم پیش آتسوشی و بغلش کردم:حالت خوبه؟
خیلی نگرانش بودم
بغلم کرد و تو بغلم بغضش ترکید و گریه کرد
_آروم باش ببر کوچولو، دیگه جات امنه
+همیشه اینطوری صدام کن😭
باشه
رفتیم تو ماشین و برگشتیم خونه
چویا و دازای رفتن اتاق خودشون و منم رفتم پیش تو اتاق آتسوشی
اون رفت دوش گرفت🚿
بعد اون من رفتم🚿
وقتی اومدم بیرون متوجه شدم روی پیشونی آتسوشی زخم شده
رفتم سمتش
داشت ظرف هارو میشست
از پیشت بغلش کردم و گفتم:پیشونیت چی شده؟
+وقتی داشتم میدویدم خوردم زمین و پیشونیم خورد به یه سنگ🪨
_ببر کوچولوم اوخ شد نه؟
ظرفاشو تموم کرد و چرخید به سمت من
دستاشو گذاشت رو شونم و گفت:آره، بوسش میکنی تا خوب شه؟
اصلا قافیه تو حلقم
تحریکم کرد
دستامو حلقه کردم دور کمرش و گفتم:باشه
دستاشو حلقه کرد دور گردنم
و لباش رو روی لبام گذاشت
برای اولین بار!
بالاخره لباش رو حس کردم
بوی مارشملو میداد
پارت10=3لایک🍡🧁
۱.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.