My wild mafia پارت 4
صبح
ات
حس کردم دارم خفه میشه
چشامو باز کردم دیدم جیمین رو تخت من خوابیده و من تو بغلشم سعی جردم خودمو ازاد کنم نشد
با یاد اوری دیشب بغضم گرفت فکر نمیکردم پدرم همچین ادمی باشه برای همین ما معروف بودیم 🥺
باید از این عمارت برم بیرون ی راه فراری حتما هست
دیدم جیمین بیدار نمیشه پس منم مجبور شدم با پا بزنم ب جای حساسش (بیچاره بچرو داغون کرد😅) دستاشو از دورم باز کردو از درد دور خودش میپیچید
جیمین: گمشووو فقططط نبینمتتتت
ات: مقصر خودتییی براچی اینجا خوابیدی داشتم خفه میشدم
جیمین: عمارت خودم هر جایی اییی خواستم میخوابمم من فقط تورو چیر بیارم زندت نمیزارم
ات: پس با اجازه الففراااررر😝😝😝
رفتم پایین اجوما اونجا بود صبح بخیر گفتم نشستم سر میز تا جناب جیمین بیاد
دیدم با کت شلوار شیک اومد خیلی جنتلمن شده بود چیی من چی میگم خدااا نه اصلا اصلا خوشگل نیست شبیه ی میمون بدرد نخوره ایییی چی گفتم خدا
جیمین نشست شروع کردیم ب خوردن صبحونه
ات: چرا این همه صندلی اینجاس وقتی خودت تنها زندگی میکنی
جیمین: تنها نیستم بقیه اعضا باندمم اینجان ولیی الان رفتن ماموریت
ات: تو چرا نرفتی 😠
جیمین: فضولیش ب شما نیومده کو چو لو
ات: از حرف کوچولو گفتنش ب من بدم اومد ممن کوچولو نیستم
جیمین: هستی مثل ی بچههه نینی رفتار میکنی ک میگه من بابامو میخوامم
ات: نخیرممم اگه من بچم تو گوریلیییی گنده بک
جیمین: بش کوچولو
دیگه حرصم در اومد برداشتم اب میوه رو کلشو خالی کردم روش حقشه
جیمین تعجب کزده بود بلند شد افتاد دنبالم کل عمارتو با لباسای خیسش دنبالم کرد
دیگه خسته شدم یکم وایسادم ک گیرم اوورد پشتم کاناپه بود هلم داد افتادم روش خودش روم خیمه زد قلبم اومد تو دهنم یک سانت فقط فاصلمون بود
جیمین: ک از دستورات سر پیچی میکنی نه
ات: چ.... چ.. چی م من نه
جیمین: دستمو خواستم ببرم سمت صورتش ک چشماشو بست مثل ی فرشته کوچولو بود دلم ضعف رفت براش نزدیکش شدمو لبامو گذاشتم رو لبش مک عمیقی زدم و جدا شدم ازش
ات: دستشو خواست بیاره نزدیکم ک چشمامو بستم با حس یچیز نرم رو لبم چشامو باز کردم چییی واقعا اون داره منو میبوسههه مک عمیقی زدازم جدا شد بهم نگاه کرد تعجب کرده بودم خندید گفت
جیمین: این بار از تنبیهت گذشتم ولی دفعه بدی وجود نداره کوچولو
ات: چ... چشم
جیمین رفت منم همونطوری موندم هعی صحنه بوشیدنش جلو چشام بودد اههه ات چت شدههه ولش کننن من از اینجاک فرار میکنم چ مرگت شده اون ی ادم سنگدلههه فقط از حرصت اینکاره کرد بسه
جیمین
اون لحظه نفهمیدم چیکار کردم
من اصلا نباید بهش علاقه مند بشم اینکار اشتباهه من ب همه قول دادم ک انتقام میگیرم نمیتونم عاشقش بشم نه نمیشه غیر ممکنههه
از این ب بعد جور دیگه رقتار میکنم باهاش این محبت براش زیادی
ببخشید اگه بد بود
ات
حس کردم دارم خفه میشه
چشامو باز کردم دیدم جیمین رو تخت من خوابیده و من تو بغلشم سعی جردم خودمو ازاد کنم نشد
با یاد اوری دیشب بغضم گرفت فکر نمیکردم پدرم همچین ادمی باشه برای همین ما معروف بودیم 🥺
باید از این عمارت برم بیرون ی راه فراری حتما هست
دیدم جیمین بیدار نمیشه پس منم مجبور شدم با پا بزنم ب جای حساسش (بیچاره بچرو داغون کرد😅) دستاشو از دورم باز کردو از درد دور خودش میپیچید
جیمین: گمشووو فقططط نبینمتتتت
ات: مقصر خودتییی براچی اینجا خوابیدی داشتم خفه میشدم
جیمین: عمارت خودم هر جایی اییی خواستم میخوابمم من فقط تورو چیر بیارم زندت نمیزارم
ات: پس با اجازه الففراااررر😝😝😝
رفتم پایین اجوما اونجا بود صبح بخیر گفتم نشستم سر میز تا جناب جیمین بیاد
دیدم با کت شلوار شیک اومد خیلی جنتلمن شده بود چیی من چی میگم خدااا نه اصلا اصلا خوشگل نیست شبیه ی میمون بدرد نخوره ایییی چی گفتم خدا
جیمین نشست شروع کردیم ب خوردن صبحونه
ات: چرا این همه صندلی اینجاس وقتی خودت تنها زندگی میکنی
جیمین: تنها نیستم بقیه اعضا باندمم اینجان ولیی الان رفتن ماموریت
ات: تو چرا نرفتی 😠
جیمین: فضولیش ب شما نیومده کو چو لو
ات: از حرف کوچولو گفتنش ب من بدم اومد ممن کوچولو نیستم
جیمین: هستی مثل ی بچههه نینی رفتار میکنی ک میگه من بابامو میخوامم
ات: نخیرممم اگه من بچم تو گوریلیییی گنده بک
جیمین: بش کوچولو
دیگه حرصم در اومد برداشتم اب میوه رو کلشو خالی کردم روش حقشه
جیمین تعجب کزده بود بلند شد افتاد دنبالم کل عمارتو با لباسای خیسش دنبالم کرد
دیگه خسته شدم یکم وایسادم ک گیرم اوورد پشتم کاناپه بود هلم داد افتادم روش خودش روم خیمه زد قلبم اومد تو دهنم یک سانت فقط فاصلمون بود
جیمین: ک از دستورات سر پیچی میکنی نه
ات: چ.... چ.. چی م من نه
جیمین: دستمو خواستم ببرم سمت صورتش ک چشماشو بست مثل ی فرشته کوچولو بود دلم ضعف رفت براش نزدیکش شدمو لبامو گذاشتم رو لبش مک عمیقی زدم و جدا شدم ازش
ات: دستشو خواست بیاره نزدیکم ک چشمامو بستم با حس یچیز نرم رو لبم چشامو باز کردم چییی واقعا اون داره منو میبوسههه مک عمیقی زدازم جدا شد بهم نگاه کرد تعجب کرده بودم خندید گفت
جیمین: این بار از تنبیهت گذشتم ولی دفعه بدی وجود نداره کوچولو
ات: چ... چشم
جیمین رفت منم همونطوری موندم هعی صحنه بوشیدنش جلو چشام بودد اههه ات چت شدههه ولش کننن من از اینجاک فرار میکنم چ مرگت شده اون ی ادم سنگدلههه فقط از حرصت اینکاره کرد بسه
جیمین
اون لحظه نفهمیدم چیکار کردم
من اصلا نباید بهش علاقه مند بشم اینکار اشتباهه من ب همه قول دادم ک انتقام میگیرم نمیتونم عاشقش بشم نه نمیشه غیر ممکنههه
از این ب بعد جور دیگه رقتار میکنم باهاش این محبت براش زیادی
ببخشید اگه بد بود
۲۶.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.