فیک گربه کوچولو
IPART11
ویو کوک :
وقتی دستو پای لینا رو باند بستم بلندش کردم ، بردمش روی صندلی میز بشینه و منم رو به روی لینا نشستم که یهو گوشیم زنگ خورد ، بابام بود
کوک: لینا ببخشید بابام زنگ زد باید جواب بدم
لینا:هوم
(مکالمه ی کوک با پدرش)
کوک:سلام
&:علیک ، دوست دخترت تحصیل کرده هست؟
کوک: نه، چرا میپرسی؟
&:چون یکروزی عروسم میشه زن تو و بیشتر کار ها به گردن اونه ، پس باید کاملا تحصیل کرده باشه
کوک:خیلی خر تو خر میشه
&:من بخاطرش یه برنامه ریزی کردم و کاری کردم که تا دو سال دیگه نیازی نیست که با هم عروسی کنید چون معلوم شد نوه ی جونگ سوک نوه ی یکی دیگست و جونگ سوک اون بچه رو ازش خریده
کوک: حالا برنامه چیه؟
&:تو و دوست دخترت لینا ، باهم میرید به امریکا برای تحصیلش ولی تو باید بگی که برای کار داری اونجا و اونم میبری
اون ۲ سال وقت داره تحصیلش رو کامل کنه وگرنه اون نمیتونه عروسم باشه
لینا باید دو سال در دانشگاه MIT تحصیل بکنه
بلیط هواپیما براتون امادست و فردا ساعت ۷ پرواز دارین
کوک:اوکی ، بای
&:قطع کرد
پایان مکالمه:)
ادمین:کوک رفت و سرجاش نشست و گفت
کوک: لینا پدرم گفته میتونیم عروسی رو بزاریم برای دو سال بعد تو که مشکلی نداری؟
لینا:ن..ه
کوک: خوبه، اما من باید برم به یک سفر کاری که حداقل دو سال طول میکشه و اینجا برای تو تنهایی خطرناکه ،برای همین باید باهام بیای
مشکلی که نداری؟
لینا: نه ندارم(اروم)
کوک:خوبه، قراره توی اون دو سال به دانشگاه بری و تحصیلت رو کامل کنی ، فردا ساعت ۷ پرواز به امریکا داریم ، تو هم اماده باش
فردا ساعت پنج بیدار شو تا شیش و نیم باید فرودگاه باشیم
لینا:اوکی
پرش زمانی به بعد از صبحانه
کوک: من یه سر میرم شرکت سر بزنم تو مراقب خودت باش
لینا: باشه
(کوک رفت)
ویو لینا:
یکم خسته بودم اما ساعت دوازده بود پس رفتم یه دوش گرفتم که سرحال بشم وقتی از حموم اومدم بیرونم موهامو خشک کردم ، روتین پوستیم رو انجام دادم و بعدش یه لباس کیوت پوشیدم (میزارم تو پست بعدی)
و رفتم طرف آشپز خونه و یکم شیر کاکائو داغ درست کردم تا قشنگ ویندوزم بالا بیاد
لیوان شیر کاکائو رو گرفتم و رفتم روی صندلی بالکن اتاقم نشستم (بچه ها کوک بعد از این که فهمید لینا انسانه بهش یه اتاق با تم صورتی داد که عکسشو توی پست بعدی میزارم)
خیلی منظره ی خوبی داشت
اروم ، اروم شیر کاکائو رو خوردم که نیم ساعت گذشت و ساعت شد یک بعد از ظهر
(نیم ساعت هم داشت شیر کاکائو درست میکرد دیگه😏)
دیگه هوا هم یکم سرد شده بود پس از بالکن اومدم بیرون و درشو بستم و لیوان رو روی میز آشپزخونه گذاشتم و رفتم چمدون لباسام رو برداشتم (میزارم چمدون رو) و چمدون رو توی اتاقم گذاشتم
پایان
شرط: ۳۰ لایک و کامنت
دیگه ویسگون نمیزاره بیشتر از این بنویسم
ویو کوک :
وقتی دستو پای لینا رو باند بستم بلندش کردم ، بردمش روی صندلی میز بشینه و منم رو به روی لینا نشستم که یهو گوشیم زنگ خورد ، بابام بود
کوک: لینا ببخشید بابام زنگ زد باید جواب بدم
لینا:هوم
(مکالمه ی کوک با پدرش)
کوک:سلام
&:علیک ، دوست دخترت تحصیل کرده هست؟
کوک: نه، چرا میپرسی؟
&:چون یکروزی عروسم میشه زن تو و بیشتر کار ها به گردن اونه ، پس باید کاملا تحصیل کرده باشه
کوک:خیلی خر تو خر میشه
&:من بخاطرش یه برنامه ریزی کردم و کاری کردم که تا دو سال دیگه نیازی نیست که با هم عروسی کنید چون معلوم شد نوه ی جونگ سوک نوه ی یکی دیگست و جونگ سوک اون بچه رو ازش خریده
کوک: حالا برنامه چیه؟
&:تو و دوست دخترت لینا ، باهم میرید به امریکا برای تحصیلش ولی تو باید بگی که برای کار داری اونجا و اونم میبری
اون ۲ سال وقت داره تحصیلش رو کامل کنه وگرنه اون نمیتونه عروسم باشه
لینا باید دو سال در دانشگاه MIT تحصیل بکنه
بلیط هواپیما براتون امادست و فردا ساعت ۷ پرواز دارین
کوک:اوکی ، بای
&:قطع کرد
پایان مکالمه:)
ادمین:کوک رفت و سرجاش نشست و گفت
کوک: لینا پدرم گفته میتونیم عروسی رو بزاریم برای دو سال بعد تو که مشکلی نداری؟
لینا:ن..ه
کوک: خوبه، اما من باید برم به یک سفر کاری که حداقل دو سال طول میکشه و اینجا برای تو تنهایی خطرناکه ،برای همین باید باهام بیای
مشکلی که نداری؟
لینا: نه ندارم(اروم)
کوک:خوبه، قراره توی اون دو سال به دانشگاه بری و تحصیلت رو کامل کنی ، فردا ساعت ۷ پرواز به امریکا داریم ، تو هم اماده باش
فردا ساعت پنج بیدار شو تا شیش و نیم باید فرودگاه باشیم
لینا:اوکی
پرش زمانی به بعد از صبحانه
کوک: من یه سر میرم شرکت سر بزنم تو مراقب خودت باش
لینا: باشه
(کوک رفت)
ویو لینا:
یکم خسته بودم اما ساعت دوازده بود پس رفتم یه دوش گرفتم که سرحال بشم وقتی از حموم اومدم بیرونم موهامو خشک کردم ، روتین پوستیم رو انجام دادم و بعدش یه لباس کیوت پوشیدم (میزارم تو پست بعدی)
و رفتم طرف آشپز خونه و یکم شیر کاکائو داغ درست کردم تا قشنگ ویندوزم بالا بیاد
لیوان شیر کاکائو رو گرفتم و رفتم روی صندلی بالکن اتاقم نشستم (بچه ها کوک بعد از این که فهمید لینا انسانه بهش یه اتاق با تم صورتی داد که عکسشو توی پست بعدی میزارم)
خیلی منظره ی خوبی داشت
اروم ، اروم شیر کاکائو رو خوردم که نیم ساعت گذشت و ساعت شد یک بعد از ظهر
(نیم ساعت هم داشت شیر کاکائو درست میکرد دیگه😏)
دیگه هوا هم یکم سرد شده بود پس از بالکن اومدم بیرون و درشو بستم و لیوان رو روی میز آشپزخونه گذاشتم و رفتم چمدون لباسام رو برداشتم (میزارم چمدون رو) و چمدون رو توی اتاقم گذاشتم
پایان
شرط: ۳۰ لایک و کامنت
دیگه ویسگون نمیزاره بیشتر از این بنویسم
۷.۰k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.