رمان عشق سیاه و سفید///part;71~
ویوکیونگ
کلا مشغول کارها بودم که یهودیدم ا/ت ازپله هابزور میاد پایین میخواستم اهمیت ندم... ولی اخه تواون لباسا..... اه پسره یگیج ببین حواست کجاست!!! سرمو تند تند تکون دادم و روی کارم تمرکز کردم.. ا/ت وارد اشپزخونه شد....
ویو ا/ت
چارد اشپزخونه شدم ولی چرا واقعا رفتار کیونک اینجوری بود؟! انگاری کارروش فشاراورده بود... بیخیال... وارد اشپزخونه شدم
سینوزود اومد سمتم
سینو: ا/ت... ا/تتت چرا اینجوری شدی؟! خوبی؟!
ا/ت: ن.. نه زیاد
نونا: این لباسای منه که...
سینو: بیا بشین بیا بشین اینجا
ا/ت میشینه
ا/ت: خیلی ممنونم
نونا: ا/ت چرا لباسای منو پوشیدی؟!
ا/ت: ا.. اینا لباسای توعن؟!
نونا: اره کیونگ اومد ازم گرفت نگفت واسه چی میخوادش
سینو: ا/ت لطفا همچیو بزام تعریف کن گیج شدم... کتک زد... باز اذیتت کرد؟!
ا/ت: کتک نه،، اما اذیت ارع
راستش........
همچیو تعریف میکنه
نونا و سینو چشاشون از کاسه در میاد...
نونا: و.. واقعا؟!
سینو: انتظارشو نداشتم.. ی.. یعنی باید براش بچه بیاری؟!
ا/ت سرشو میندازه پایین و با نگرانی میگه
ا/ت: اوهوم
سینو: زیر شکمت خیلی درد میکنه؟! بهت قرص میدم صبر کن
سینو سمت یخچال میره و یه قرص پیدا میکنه که درد بدنو کلا کم میکنه...
سینو: بیا اینم قرصو و اب بخورش
ا/ت: خیلی ممنون سینو
سینو:فدات شم توهم مثل بچه ی منی
ا/ت قرصو میخوره
چند مین میگذره ودرد ا/ت کم میشه
سینو: خوب شدی ا/ت؟!
ا/ت: اره بهترم..
سینو: خوبه
چند مین میگذره و سینو و نونا در حال کار کردن بودن و ا/ت یه گوشه نشسته بهشون نگاه میکنه...
تا اینکه یکی درو میزنه.... یعنی کی میتونه باشه؟!
سینو: من درو باز میکنم
ا/ت: نه نه تو به کارت برس سینو من بهتر شدم خودم درو باز میکنم
ا/ت از اشپز خونه بیرون میاد و میره و درو باز میکنه...
یه پسر قد بلند و خوشتیپ با استایل بسیار شیک پشت در بود
ا/ت: سلام بفرمایید با کی کار دارید؟!
جونگ سو: امم سلام ببخشید کیونگ هست؟!
تا وقتی گفت کیونک ا/ت خودشو میکشه اینور تا جونگ سو کیونگو ببینه
ا/ت: دارن کارشونو انجام میدن؟!
جونگ سو: اوم من دوستشم
ا/ت: بفرمایید
کیونگ از سرحاش بلند میشه و میره جونگ سو رو بغل میکنه
کیونگ: به... داداش گلم
جونگ سو هم کیونگ رو بغل میکنه
جونگ سو: هی کیونگ داداش خبری ازت نیس چه خبر؟!
کیونگ: هی جونگ سو داداش نمیبینی کار شرکتو اینا...
جونگ سو: اره سخته دیگه
ا/ت هم وایستادع اونجا بهشون زول زده
کیونگ: جونگ سو چی میخوری بگم بیارن؟!
جونگ سو: امم قهوه خوبه...
کیونگ: خوب باشه بشین...
کیونگ: ا/ت!! چرا اونجایی؟! بدو دوتا قهوه تلخ بیار برامون...
ا/ت یه لحظه گیج شده ولی زود از حالت گیجی در میاد و احترام میزاره و میره
سینو: ا/ت ا/ت! کی بود؟!
ا/ت: راستش نشناختمش ولی یه پسر قد بلند گفت دوست صمیمی کیونگم فک کنم اسمش جونگ سو؟! اره همین..
کلا مشغول کارها بودم که یهودیدم ا/ت ازپله هابزور میاد پایین میخواستم اهمیت ندم... ولی اخه تواون لباسا..... اه پسره یگیج ببین حواست کجاست!!! سرمو تند تند تکون دادم و روی کارم تمرکز کردم.. ا/ت وارد اشپزخونه شد....
ویو ا/ت
چارد اشپزخونه شدم ولی چرا واقعا رفتار کیونک اینجوری بود؟! انگاری کارروش فشاراورده بود... بیخیال... وارد اشپزخونه شدم
سینوزود اومد سمتم
سینو: ا/ت... ا/تتت چرا اینجوری شدی؟! خوبی؟!
ا/ت: ن.. نه زیاد
نونا: این لباسای منه که...
سینو: بیا بشین بیا بشین اینجا
ا/ت میشینه
ا/ت: خیلی ممنونم
نونا: ا/ت چرا لباسای منو پوشیدی؟!
ا/ت: ا.. اینا لباسای توعن؟!
نونا: اره کیونگ اومد ازم گرفت نگفت واسه چی میخوادش
سینو: ا/ت لطفا همچیو بزام تعریف کن گیج شدم... کتک زد... باز اذیتت کرد؟!
ا/ت: کتک نه،، اما اذیت ارع
راستش........
همچیو تعریف میکنه
نونا و سینو چشاشون از کاسه در میاد...
نونا: و.. واقعا؟!
سینو: انتظارشو نداشتم.. ی.. یعنی باید براش بچه بیاری؟!
ا/ت سرشو میندازه پایین و با نگرانی میگه
ا/ت: اوهوم
سینو: زیر شکمت خیلی درد میکنه؟! بهت قرص میدم صبر کن
سینو سمت یخچال میره و یه قرص پیدا میکنه که درد بدنو کلا کم میکنه...
سینو: بیا اینم قرصو و اب بخورش
ا/ت: خیلی ممنون سینو
سینو:فدات شم توهم مثل بچه ی منی
ا/ت قرصو میخوره
چند مین میگذره ودرد ا/ت کم میشه
سینو: خوب شدی ا/ت؟!
ا/ت: اره بهترم..
سینو: خوبه
چند مین میگذره و سینو و نونا در حال کار کردن بودن و ا/ت یه گوشه نشسته بهشون نگاه میکنه...
تا اینکه یکی درو میزنه.... یعنی کی میتونه باشه؟!
سینو: من درو باز میکنم
ا/ت: نه نه تو به کارت برس سینو من بهتر شدم خودم درو باز میکنم
ا/ت از اشپز خونه بیرون میاد و میره و درو باز میکنه...
یه پسر قد بلند و خوشتیپ با استایل بسیار شیک پشت در بود
ا/ت: سلام بفرمایید با کی کار دارید؟!
جونگ سو: امم سلام ببخشید کیونگ هست؟!
تا وقتی گفت کیونک ا/ت خودشو میکشه اینور تا جونگ سو کیونگو ببینه
ا/ت: دارن کارشونو انجام میدن؟!
جونگ سو: اوم من دوستشم
ا/ت: بفرمایید
کیونگ از سرحاش بلند میشه و میره جونگ سو رو بغل میکنه
کیونگ: به... داداش گلم
جونگ سو هم کیونگ رو بغل میکنه
جونگ سو: هی کیونگ داداش خبری ازت نیس چه خبر؟!
کیونگ: هی جونگ سو داداش نمیبینی کار شرکتو اینا...
جونگ سو: اره سخته دیگه
ا/ت هم وایستادع اونجا بهشون زول زده
کیونگ: جونگ سو چی میخوری بگم بیارن؟!
جونگ سو: امم قهوه خوبه...
کیونگ: خوب باشه بشین...
کیونگ: ا/ت!! چرا اونجایی؟! بدو دوتا قهوه تلخ بیار برامون...
ا/ت یه لحظه گیج شده ولی زود از حالت گیجی در میاد و احترام میزاره و میره
سینو: ا/ت ا/ت! کی بود؟!
ا/ت: راستش نشناختمش ولی یه پسر قد بلند گفت دوست صمیمی کیونگم فک کنم اسمش جونگ سو؟! اره همین..
۲۸.۷k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.