اسم فیک: عشق زیبا♥beautiful love
اسم فیک: عشق زیبا♥beautiful love
پارت ۱۰
ات: اره فقط یکم دلم درد میکنه
تهیونگ: میخوای بریم بیمارستان؟
ات: ممنون میشم
دومین بعد
از دید ات: سوار ماشین تهیونگ شدیم و رفتیم بیمارستان
دکتر: مشکلتون چیه خانم؟؟
ات: اقای دکتر کمی دل درد و سرگیجه دارم
دکتر: لطفا یک سونگرافی بدید
ات: چشم
از دید ات: سریع یه سنوگرافی دادم هی چشام سیاهی میرفت
تهیونگ: ات مطمئنی حالت خوبه؟
ات: نه
تهیونگ: حالت خوب میشه
ات: باش
دکتر: نتایج اومدن
تهیونگ: چی شد دکتر؟
دکتر: تبریک میگم خانومتون بارداره
از دید ات: یه لحضه برگام ریخته بود
از دید تهیونگ: واقعا تعجب کرده بودم
تهیونگ: متشکرم دکتر
دکتر: آرزوی خوشبختی دارم
دومین بعد..
از دید ات: سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
تهیونگ: فردا به این ادرسی که میدم بیا اوکی
ات: اوکی من خوابم میاد میرم بخوابم
تهیونگ: باش
صبح شد...
از دید ات: صبح شد سریع یه دوش گرفتم و موهامو حالت دارم یه دامن و یه لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو گذاشتم) یه تاکسی گرفتم و به اون آدرس رفتم
واردش که شدم اول یه جای تاریک بود بعد تبدیل به یه جای روشن و زیبا شد
تهیونگ: خوش اومدی
ات: متشکرم
از دید ات: دیدم تهیونگ خم شده و بهم گفت
تهیونگ: بامن ازدواج میکنی
ات: بغضضضض بلههههه
از دید تهیونگ: حلقه رو کردم دستش و یه اهنگ ملایم گذاشتمو رقصیدیم.....
ات: خیلی دوست دارم
تهیونگ: منم خوشحال که بلخره مال خودم شدی بیبی
ات: منم همینطور حیحح
چند دقیقه بعد....
سوار ماشین شدیمو رفتیم عمارت
ات: تهیونگ حلقه خیلی خوشگله ممنونم
تهیونگ: خواهش میکنم
از دید ات: دیدم حالت تهوع داشتم رفتم سریع بالا آوردم
تهیونگ: ات ات خوبی؟
ات: اره این عوارض بارداری
تهیونگ: خوشحالم یه نینی کوچولو گذاشتم تو دلت
ات: اره تو خوشحالی ولی من باید ۹ ماه درد بکشم
تهیونگ: حیححح
پارت ۱۰
ات: اره فقط یکم دلم درد میکنه
تهیونگ: میخوای بریم بیمارستان؟
ات: ممنون میشم
دومین بعد
از دید ات: سوار ماشین تهیونگ شدیم و رفتیم بیمارستان
دکتر: مشکلتون چیه خانم؟؟
ات: اقای دکتر کمی دل درد و سرگیجه دارم
دکتر: لطفا یک سونگرافی بدید
ات: چشم
از دید ات: سریع یه سنوگرافی دادم هی چشام سیاهی میرفت
تهیونگ: ات مطمئنی حالت خوبه؟
ات: نه
تهیونگ: حالت خوب میشه
ات: باش
دکتر: نتایج اومدن
تهیونگ: چی شد دکتر؟
دکتر: تبریک میگم خانومتون بارداره
از دید ات: یه لحضه برگام ریخته بود
از دید تهیونگ: واقعا تعجب کرده بودم
تهیونگ: متشکرم دکتر
دکتر: آرزوی خوشبختی دارم
دومین بعد..
از دید ات: سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
تهیونگ: فردا به این ادرسی که میدم بیا اوکی
ات: اوکی من خوابم میاد میرم بخوابم
تهیونگ: باش
صبح شد...
از دید ات: صبح شد سریع یه دوش گرفتم و موهامو حالت دارم یه دامن و یه لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو گذاشتم) یه تاکسی گرفتم و به اون آدرس رفتم
واردش که شدم اول یه جای تاریک بود بعد تبدیل به یه جای روشن و زیبا شد
تهیونگ: خوش اومدی
ات: متشکرم
از دید ات: دیدم تهیونگ خم شده و بهم گفت
تهیونگ: بامن ازدواج میکنی
ات: بغضضضض بلههههه
از دید تهیونگ: حلقه رو کردم دستش و یه اهنگ ملایم گذاشتمو رقصیدیم.....
ات: خیلی دوست دارم
تهیونگ: منم خوشحال که بلخره مال خودم شدی بیبی
ات: منم همینطور حیحح
چند دقیقه بعد....
سوار ماشین شدیمو رفتیم عمارت
ات: تهیونگ حلقه خیلی خوشگله ممنونم
تهیونگ: خواهش میکنم
از دید ات: دیدم حالت تهوع داشتم رفتم سریع بالا آوردم
تهیونگ: ات ات خوبی؟
ات: اره این عوارض بارداری
تهیونگ: خوشحالم یه نینی کوچولو گذاشتم تو دلت
ات: اره تو خوشحالی ولی من باید ۹ ماه درد بکشم
تهیونگ: حیححح
۱۱.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.