پارت ۱۷
پارت ۱۷
لیلا: آخه چی
محمد:همه ش به فکر پسر داییم
لیلا: خب پسر داییت نباید فراموش کنی اون فعلا به فکر تو نیست اون داره به تو گول میزنه مادر خواهش میکنم این کار رو نکن که رها ناراحت بشه و به زندگی ادامه بده تصمیم با خودت چون بزرگ شدی و بالاخره داری زن میگیری فکر کن و تصمیم درست رو انتخاب کن
محمد احساس میکرد که رها نرفته: مامان من بیشتر رها رو دوست دارم ولی اینجوری حرف میزنه که انگار تواین یک سال تنهاش گذاشتم
زهرا «داشتم و حرف های مامانو داداشم گوش میکردم یه دفعه چشم به پنجره افتاد دیدم زن داداش نرفته و رفتم اتاق داداشم: زن داداش وایساده تو هوای سرد
محمد: مامان جون 😍من نامزدم میخوام
لیلا دوباره فکر رامین نباش به فکر نامزد باش
محمد:باشه مامامانی دلم میخاد رها آرام باشه 💞«کتمو برداشتم و رفتم به بیرون رها رو دیدم» رها جان چرا وایسادی بیا تو ببینمش
رها: بازهم می خواستی منو تنها بذاری
محمد: من غلط کنم 😓تو رو به این بزارم
رها: پس انگشتر کجا
محمد: تو زیبمه باشه بریم مامانم نگران شماست
رها: باشه پس فردا میام پیش مامانت
محمد: الان بیا خونه کار دارم 😜
رها: باشه عزیزم
لیلا: آخه چی
محمد:همه ش به فکر پسر داییم
لیلا: خب پسر داییت نباید فراموش کنی اون فعلا به فکر تو نیست اون داره به تو گول میزنه مادر خواهش میکنم این کار رو نکن که رها ناراحت بشه و به زندگی ادامه بده تصمیم با خودت چون بزرگ شدی و بالاخره داری زن میگیری فکر کن و تصمیم درست رو انتخاب کن
محمد احساس میکرد که رها نرفته: مامان من بیشتر رها رو دوست دارم ولی اینجوری حرف میزنه که انگار تواین یک سال تنهاش گذاشتم
زهرا «داشتم و حرف های مامانو داداشم گوش میکردم یه دفعه چشم به پنجره افتاد دیدم زن داداش نرفته و رفتم اتاق داداشم: زن داداش وایساده تو هوای سرد
محمد: مامان جون 😍من نامزدم میخوام
لیلا دوباره فکر رامین نباش به فکر نامزد باش
محمد:باشه مامامانی دلم میخاد رها آرام باشه 💞«کتمو برداشتم و رفتم به بیرون رها رو دیدم» رها جان چرا وایسادی بیا تو ببینمش
رها: بازهم می خواستی منو تنها بذاری
محمد: من غلط کنم 😓تو رو به این بزارم
رها: پس انگشتر کجا
محمد: تو زیبمه باشه بریم مامانم نگران شماست
رها: باشه پس فردا میام پیش مامانت
محمد: الان بیا خونه کار دارم 😜
رها: باشه عزیزم
۸.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.