مافیای سختگیر part 9
ا.ت ویو
انگشتر را دستم کردم میخواستم به کوک نشون بدم که خوبه یا نه که دیدم داره به یک چیزی نگاه میکنه دوباره صداش زدم
ا.ت : کوک
کوک ویو
ا.ت داشت انگشتر هارا نگاه می کرد وایسادم تا انتخاب کنه دور و ورم را نگاه کردم که یه سرویس نقره با سنگ کاری الماس به چشمم خورد با خودم گفتم اگه این را برای یونا بگیرم خیلی خوشحال میشه به خودم اومدم دیدم ا.ت داره صدام میکنه
ا.ت : کووک
کوک : ها بله
ا.ت : این چطو....
کوک : ببخشید میتونم اون سرویس نقره را ببینم
فروشنده: بله حتماً
سرویس نقره را اورد
ا.ت ویو
وقتی کوک گفت اون سرویس نقره را بیاره خیلی خوشحال شدم یعنی می خواد برای من بگیره ؟
کوک : میشه این را برام اماده کنید میخوام ببرمش
فروشنده: چشم حتماً
ا.ت : کوک این انگشتر خوبه
کوک : اره
ا.ت روبه فروشنده: پس ما همین را میخوایم بی زحمت این هم اماده کنیم
فروشنده: بله چشم
کوک وا.ت خریدند و اومدند بیرون و رفتند داخل ماشین
کوک داشت رانندگی میکرد که یهو ا.ت گفت
ا.ت : کوک میتونم یک سوال بپرسم
کوک : بپرس
ا.ت : اون سرویس نقره را برای کی میخواستی
کوک : برای یونا میخواستم خوشحالش کنم
ا.ت : چ..ی برای..یونا
کوک : اره نمیتونم برای دوست دخترم کادو بخرم
ا.ت : ...
ا.ت ویو
وقتی گفت برای یونا انگار یه اب یخ ریختند روم .هه چه خیال بافی هایی برای خودم میکردم . من چقدر احمقم
کوک : رسیدیم پیاده شو ( سرد )
ا.ت : باشه
کوک و ا.ت رفتند داخل خونه
زیییییینگ ( مثلاً صدای زنگ در 😂)
م.ت : من باز میکنم
م.ک : باشه
م.ت : اووو خوش اومدین خوش گذشت ؟ به موقع اومدین غذا داره حاضر میشه
کوک : بله ممنون
ا.ت : مامان من یکم خستم میرم بالا یکم استراحت کنم
م.ت : باشه
ا.ت رفت بالا
ویو ا.ت
خیلی خسته بودم و خیلی هم ناراحت لباسم را با یک لباس راحتی عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت و سیاهی مطلق
فلش بک موقع غذا
م.ت : ا.ت غذا حاضر بیا پایین ( یکم بلند )
ا.ت : .....
م.ت : چرا جواب نمیده کوک میشه لطفاً بری به ا.ت بگی بیاد پایین ممنون
کوک : ..من
م.ک زد به کوک
کوک : اهان چیزه بله
کوک رفت بالا
کوک ویو
رفتم به ا.ت بگم بیاد پایین که یهو ....
پارت ۹ تموم شد لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️
امید وارم خوشتون اومده باشه
اسلاید بعد انگشتر کوک و ا.ت
انگشتر را دستم کردم میخواستم به کوک نشون بدم که خوبه یا نه که دیدم داره به یک چیزی نگاه میکنه دوباره صداش زدم
ا.ت : کوک
کوک ویو
ا.ت داشت انگشتر هارا نگاه می کرد وایسادم تا انتخاب کنه دور و ورم را نگاه کردم که یه سرویس نقره با سنگ کاری الماس به چشمم خورد با خودم گفتم اگه این را برای یونا بگیرم خیلی خوشحال میشه به خودم اومدم دیدم ا.ت داره صدام میکنه
ا.ت : کووک
کوک : ها بله
ا.ت : این چطو....
کوک : ببخشید میتونم اون سرویس نقره را ببینم
فروشنده: بله حتماً
سرویس نقره را اورد
ا.ت ویو
وقتی کوک گفت اون سرویس نقره را بیاره خیلی خوشحال شدم یعنی می خواد برای من بگیره ؟
کوک : میشه این را برام اماده کنید میخوام ببرمش
فروشنده: چشم حتماً
ا.ت : کوک این انگشتر خوبه
کوک : اره
ا.ت روبه فروشنده: پس ما همین را میخوایم بی زحمت این هم اماده کنیم
فروشنده: بله چشم
کوک وا.ت خریدند و اومدند بیرون و رفتند داخل ماشین
کوک داشت رانندگی میکرد که یهو ا.ت گفت
ا.ت : کوک میتونم یک سوال بپرسم
کوک : بپرس
ا.ت : اون سرویس نقره را برای کی میخواستی
کوک : برای یونا میخواستم خوشحالش کنم
ا.ت : چ..ی برای..یونا
کوک : اره نمیتونم برای دوست دخترم کادو بخرم
ا.ت : ...
ا.ت ویو
وقتی گفت برای یونا انگار یه اب یخ ریختند روم .هه چه خیال بافی هایی برای خودم میکردم . من چقدر احمقم
کوک : رسیدیم پیاده شو ( سرد )
ا.ت : باشه
کوک و ا.ت رفتند داخل خونه
زیییییینگ ( مثلاً صدای زنگ در 😂)
م.ت : من باز میکنم
م.ک : باشه
م.ت : اووو خوش اومدین خوش گذشت ؟ به موقع اومدین غذا داره حاضر میشه
کوک : بله ممنون
ا.ت : مامان من یکم خستم میرم بالا یکم استراحت کنم
م.ت : باشه
ا.ت رفت بالا
ویو ا.ت
خیلی خسته بودم و خیلی هم ناراحت لباسم را با یک لباس راحتی عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت و سیاهی مطلق
فلش بک موقع غذا
م.ت : ا.ت غذا حاضر بیا پایین ( یکم بلند )
ا.ت : .....
م.ت : چرا جواب نمیده کوک میشه لطفاً بری به ا.ت بگی بیاد پایین ممنون
کوک : ..من
م.ک زد به کوک
کوک : اهان چیزه بله
کوک رفت بالا
کوک ویو
رفتم به ا.ت بگم بیاد پایین که یهو ....
پارت ۹ تموم شد لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️
امید وارم خوشتون اومده باشه
اسلاید بعد انگشتر کوک و ا.ت
۲۱.۶k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.