و در آنجا که ما بودیم حالا چیزی نیست جز من بی تو . . . من
و در آنجا که ما بودیم حالا چیزی نیست جز من بی تو . . . منی تنها پیچیده در تار و پود خاطراته بر باد رفته تو
و شاید که تقدیرم چنین بی وجودت بود ؟ تلخ و بیهوده . . . پوچ و بی معنا
نمیدانم ، نمیدانم که اگر میدانستم این همه در نبودت اتش نمیگرفتم و نمیسوختم
این خاکستر پودر شده دیگر چیزی نمیداند جز جرقه ی اتشش ! دلیله فراموش شده ی زندگی اش . . .
《 تو 》
و شاید که تقدیرم چنین بی وجودت بود ؟ تلخ و بیهوده . . . پوچ و بی معنا
نمیدانم ، نمیدانم که اگر میدانستم این همه در نبودت اتش نمیگرفتم و نمیسوختم
این خاکستر پودر شده دیگر چیزی نمیداند جز جرقه ی اتشش ! دلیله فراموش شده ی زندگی اش . . .
《 تو 》
۳.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.