عشق بی پایان پارت ۱۲
شروع به جیغ زدن کرد میگفت بهم دست نزنید کسافتا یونگی کجایی نجاتم بده تکونش دادم یوهو پرید شروع به گریه کردن کرد گونشو بوسیدم فهمیدم ماجرا چیه اخه مگه چکار کردم انقد بلا سرمن میاد گذاشتم بخابه عملو انداختم جمعه امروز چهار شنبست حالم خیلی خرابه یونا تب کرده فقد داره گریه میکنه چشماش قرمز شده براش یکم سوپ درست کردم
یونا حالم خیلی بده یونگیییییی بیا اینجا با صدای جانم پریدم تو بغلش و بهش گفتم ناراحت نباشه و اگه
یونا حالم خیلی بده یونگیییییی بیا اینجا با صدای جانم پریدم تو بغلش و بهش گفتم ناراحت نباشه و اگه
۱۴.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.