سناریو کوتاه ✨🍷
مرد جوون مشغول انداختن سکه تو دستگاه بود...می خواست یه هیبرید برداره...بعد از ده ها بار تلاش...آخرین سکه اش رو توی دستگاه انداخت...چنگک رو پایین آورد و چنگک کمر یه هیبرید خرگوش روگرفت و اون رو بالا آورد...
+,ایوللللل تونستم بالاخره..
چنگک هیبرید رو از دریچه هول داد بیرون و هیبرید کوچولو بین دستای مرد جوون افتاد...مرد جوون مست چشمای مظلوم و براق هیبرید شده بود...
+و..وایسا!...تو دیگه چی هستی؟!....
مردجوون صورتش رو به شیشه چسبوند و به هیبریدهای لاما ذل زد...
+اه!...آخه چرا تو باید دربیای؟!...
اشک تو چشمای هیبرید خرگوش کوچولو حلقه زد... مردجوون دستی رو موهای خرگوش کشید...و لبهای پفکیش رو روی موهای هیبرید گذاشت و بوسه ای کاشت...
+عیب نداره کوچولو...تو هم بزرگ بشی جذاب میشی..ولی نه به اندازه من...
#shortscenarios_by_myj
+,ایوللللل تونستم بالاخره..
چنگک هیبرید رو از دریچه هول داد بیرون و هیبرید کوچولو بین دستای مرد جوون افتاد...مرد جوون مست چشمای مظلوم و براق هیبرید شده بود...
+و..وایسا!...تو دیگه چی هستی؟!....
مردجوون صورتش رو به شیشه چسبوند و به هیبریدهای لاما ذل زد...
+اه!...آخه چرا تو باید دربیای؟!...
اشک تو چشمای هیبرید خرگوش کوچولو حلقه زد... مردجوون دستی رو موهای خرگوش کشید...و لبهای پفکیش رو روی موهای هیبرید گذاشت و بوسه ای کاشت...
+عیب نداره کوچولو...تو هم بزرگ بشی جذاب میشی..ولی نه به اندازه من...
#shortscenarios_by_myj
۱۵.۰k
۲۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.