فیک دختر کوچولوی من part12
ات: باشه دوباره توضیح میدم ولی گوش کن زل نزن بهم
جی یون: باشه
ات:(شروع میکنه به توضیح دادن)
ات: متوجه شدی
جی یون: اره مرسی
(صدای زنگ)
جی یون: زنگ خورد بریم سر کلاس
ات: باشه بریم
ات ویو
تو راهرو داشتیم درمورد ریاضی باهم حرف میزدیم ولی وقتی وارد کلاس شدیم همه ی اون دخترای نچسب به ما نگاه میکردن میتونستم حرصو تو چشاشون ببینم البته حتی خودمم نمیدونم چرا باید جی یون بخواد با من دوست باشه وقتی این همه دختر که براش غش و ضعف میرن تو کلاس هست ولی خب اون بهشون اهمیت نمیده حتی یه بارم ندیدم با یکی از دخترای کلاس حرف بزنه فقط بعضی وقتا با پسرا حرف میزد اونم نه به اندازه چشم گیری واقعا هم جذابه هم شخصیتش رو مخمه
معلم: خب بچه ها بشینید میخوام درس دیروزو بپرسم
بچه ها : اما اقا معلم ما هیچی نخوندیم
معلم: به من چه شما دانش اموزید و وظیفتونهکه درس بخونید بشینید خودم انتخاب میکنم…خبب چوی سو یی بلند شو (همون دختره که ات رو اذیت میکرد)
سویی: بله چشم(با استرس)
ذهن ات: چقدر دلم میخواد بپرسه و بلد نباشه ضایع شه ولی بازم گناه داره بیچاره حتما خیلی استرس گرفته باید کمکش کنم اینم میتونه یه شروع واسه کنار گذاشتن نفرتاش باشه
ات: اقا میشه اول از من بپرسید ؟
ذهن سویی: یعنی واقعا به خاطر من اینکارو کرد یا بخاطر اینکه ضایم کنه به هر حال من که قرار نیست ازش تشکر کنم یا نکنه باید تشکر کنم
معلم: باشه ات پاشو…سویی یادت باشه دفعه بعد ازت میپرسم
سویی : چشم…خطر از رگ گردن بهم نزدیکتر بود(زیر لب)
بعد کلاس:
ات: وای زنگ بعد ورزشه چرا لباسمو نمیاره باید بهش زنگ بزنم
مکالمه:
ته جون: الو بله چیشده
ات: چرا لباسمو نمیاری
ته جون: ای وای یادم رفت الان برات میارم
ات: باشه زود باش
جی یون: ات
ات: بل…بله
جی یون: میای امشب به یه مهمونی بریم ؟
ات: چه مهمونی ای ؟
جی یون: یه مهمونی دوستانس
ات: ساعت چند ؟
جی یون: ۱۰ میای دیگه؟
بنظرتون جواب ات چیه؟🌝
جی یون: باشه
ات:(شروع میکنه به توضیح دادن)
ات: متوجه شدی
جی یون: اره مرسی
(صدای زنگ)
جی یون: زنگ خورد بریم سر کلاس
ات: باشه بریم
ات ویو
تو راهرو داشتیم درمورد ریاضی باهم حرف میزدیم ولی وقتی وارد کلاس شدیم همه ی اون دخترای نچسب به ما نگاه میکردن میتونستم حرصو تو چشاشون ببینم البته حتی خودمم نمیدونم چرا باید جی یون بخواد با من دوست باشه وقتی این همه دختر که براش غش و ضعف میرن تو کلاس هست ولی خب اون بهشون اهمیت نمیده حتی یه بارم ندیدم با یکی از دخترای کلاس حرف بزنه فقط بعضی وقتا با پسرا حرف میزد اونم نه به اندازه چشم گیری واقعا هم جذابه هم شخصیتش رو مخمه
معلم: خب بچه ها بشینید میخوام درس دیروزو بپرسم
بچه ها : اما اقا معلم ما هیچی نخوندیم
معلم: به من چه شما دانش اموزید و وظیفتونهکه درس بخونید بشینید خودم انتخاب میکنم…خبب چوی سو یی بلند شو (همون دختره که ات رو اذیت میکرد)
سویی: بله چشم(با استرس)
ذهن ات: چقدر دلم میخواد بپرسه و بلد نباشه ضایع شه ولی بازم گناه داره بیچاره حتما خیلی استرس گرفته باید کمکش کنم اینم میتونه یه شروع واسه کنار گذاشتن نفرتاش باشه
ات: اقا میشه اول از من بپرسید ؟
ذهن سویی: یعنی واقعا به خاطر من اینکارو کرد یا بخاطر اینکه ضایم کنه به هر حال من که قرار نیست ازش تشکر کنم یا نکنه باید تشکر کنم
معلم: باشه ات پاشو…سویی یادت باشه دفعه بعد ازت میپرسم
سویی : چشم…خطر از رگ گردن بهم نزدیکتر بود(زیر لب)
بعد کلاس:
ات: وای زنگ بعد ورزشه چرا لباسمو نمیاره باید بهش زنگ بزنم
مکالمه:
ته جون: الو بله چیشده
ات: چرا لباسمو نمیاری
ته جون: ای وای یادم رفت الان برات میارم
ات: باشه زود باش
جی یون: ات
ات: بل…بله
جی یون: میای امشب به یه مهمونی بریم ؟
ات: چه مهمونی ای ؟
جی یون: یه مهمونی دوستانس
ات: ساعت چند ؟
جی یون: ۱۰ میای دیگه؟
بنظرتون جواب ات چیه؟🌝
۳.۲k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.