Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۳۹
(میکائل)
دوساعت ناز شیرین کشیدم و راضیش کردم که بره تنهایی چون خودمم میخواستم برم به اون مهمونی
(پنجشنبه)
شیرین و سعید ملیحه رو راهی کردم که برن با اینکه شیرین نمخواست ولی با کلی زبون بازی فرستادم که بره امدم خونه رفتم حمام به خودم رسیدیم ساعت نزدیک هایی ۸ شب بود و حاضر شدم و راه افتادم به طرف ادرس به ادرس که رسیدیم صدای اهنگ کل محله رو گرفته بود در زدم در وا کردن و با دیدن رفیق هایی قدیمم لبخندی زدم
با بچه ها احوال پرسی کردیم نشستیم
ارزو: خوب شد امدی میکائل هممون دلمون برات تنگ شده بود
سجاد: اره حالا با مهمون ویژمون که تو راه بیشتر بهمون خوش میگذره
نشسته بودیم و م*ش*روب میخوردیم اصلا حواسم نبود که من به شیرین قول دادم دور ور اینا نرم انگار کلا شیرین فراموش کرده بودم با بچه ها تو حال خودمون بودیم که با صدای اشنا سرمو اوردم بالا
(۲۰۲۴)
رسیدیم خونه ارزو و با مشت لگد سعید وارد خونش شدیم
ارزو: زنگ میزنم به پلیس گمشین بیرون
تا امدم گوشیشو ورداره زنگ بزنه به پلیس دیدم سعید از تو کتش یک اسلحه دراورد و جلوی ارزو گرفت
سعید: زنگ بزنی یک گلوله تو سرت خالی میکنم
ملیحه: این چی سعید؟ این تو کت تو چیکار میکنه
سعید: ملیحه تو بشین
استرس گرفته بودم و زیر شکمم درد شدیدی رو گرفت و به روی خودم نمیاوردم
ارزو: چی میخواین میگم؟
سعید: تو میکائل معتاد کردی
ارزو:نه بخدا من اصلا این کارو نکردم به جون مادرم
سعید: پس کی این کارو کرد؟
ارزو: سجاد پریا
سعید: سجاد؟ پریا؟ کی هستن؟
ارزو: سجاد یکی از رفیق هایی میکائل تو دوران مافیاش بوده پریا هم نمدونم ولی گفتن دوست دختر قبلی میکائل بوده
(سعید)
اسم پریا اشنا بود که یکدفعه یادم امد اره تو تیمارستان الکی میکائل گفته بود نامزدمه و اون دختره میخواست پول هایی میکائل بالا بکشه حالا با این که اینا همش یک بازی بود
Part۱۳۹
(میکائل)
دوساعت ناز شیرین کشیدم و راضیش کردم که بره تنهایی چون خودمم میخواستم برم به اون مهمونی
(پنجشنبه)
شیرین و سعید ملیحه رو راهی کردم که برن با اینکه شیرین نمخواست ولی با کلی زبون بازی فرستادم که بره امدم خونه رفتم حمام به خودم رسیدیم ساعت نزدیک هایی ۸ شب بود و حاضر شدم و راه افتادم به طرف ادرس به ادرس که رسیدیم صدای اهنگ کل محله رو گرفته بود در زدم در وا کردن و با دیدن رفیق هایی قدیمم لبخندی زدم
با بچه ها احوال پرسی کردیم نشستیم
ارزو: خوب شد امدی میکائل هممون دلمون برات تنگ شده بود
سجاد: اره حالا با مهمون ویژمون که تو راه بیشتر بهمون خوش میگذره
نشسته بودیم و م*ش*روب میخوردیم اصلا حواسم نبود که من به شیرین قول دادم دور ور اینا نرم انگار کلا شیرین فراموش کرده بودم با بچه ها تو حال خودمون بودیم که با صدای اشنا سرمو اوردم بالا
(۲۰۲۴)
رسیدیم خونه ارزو و با مشت لگد سعید وارد خونش شدیم
ارزو: زنگ میزنم به پلیس گمشین بیرون
تا امدم گوشیشو ورداره زنگ بزنه به پلیس دیدم سعید از تو کتش یک اسلحه دراورد و جلوی ارزو گرفت
سعید: زنگ بزنی یک گلوله تو سرت خالی میکنم
ملیحه: این چی سعید؟ این تو کت تو چیکار میکنه
سعید: ملیحه تو بشین
استرس گرفته بودم و زیر شکمم درد شدیدی رو گرفت و به روی خودم نمیاوردم
ارزو: چی میخواین میگم؟
سعید: تو میکائل معتاد کردی
ارزو:نه بخدا من اصلا این کارو نکردم به جون مادرم
سعید: پس کی این کارو کرد؟
ارزو: سجاد پریا
سعید: سجاد؟ پریا؟ کی هستن؟
ارزو: سجاد یکی از رفیق هایی میکائل تو دوران مافیاش بوده پریا هم نمدونم ولی گفتن دوست دختر قبلی میکائل بوده
(سعید)
اسم پریا اشنا بود که یکدفعه یادم امد اره تو تیمارستان الکی میکائل گفته بود نامزدمه و اون دختره میخواست پول هایی میکائل بالا بکشه حالا با این که اینا همش یک بازی بود
۸.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.