Part 7
جین اعصابم خورد شد رفتم و محکم دست یونا رو کشیدم و دنبال خودم کشوندمش...
سوهو: یونااا....کیم سوکجین یونا رو ولش کن.(داد)
جین: حرف نباشه یونا فقط واسه منه تا الانم خیلی صبوری کردم و هیچی نگفتم(داد)
یونا:ولم کن(داد)
بردمش یه گوشه و محکم چسبوندمش به درخت..درجا بوسیدمش .
جین: من عاشقتم..بزار تا اخرش باهات بمونم.
یونا: چ چ چیی؟؟
چی داری میگی حالت خوبه؟؟
جین: من اشتباه کردم باید همون اولی که دیدمت بهت میگفتم مهمون قلبم شدی ولی بخاطر ژنرال نشد الان که فهمیدم اون پدرته سرجام نمیشینک و واسه اینکه بهت برسم حتی حاضرم قلبمم تیر بارونش کنم.
اینو که بش گفتم اشک تو چشاش جمع شد و محکم پرید بغلم و گریه میکرد...یهو دیدم سوهو از پشت درخت داره نگامون میکنه..اول یونا رو بقل نکرده بودم ولی واسه اینکه به اون پسره بفهمونم محکم یونا رو بغل کردم دستامو دور کمرش قفل کردم و...
جین: دیگه هیچ وقت رهات نمیکنم مگر اینکه مرگ بخواد منو ازت جدا کنه...
سوهو: یونااا....کیم سوکجین یونا رو ولش کن.(داد)
جین: حرف نباشه یونا فقط واسه منه تا الانم خیلی صبوری کردم و هیچی نگفتم(داد)
یونا:ولم کن(داد)
بردمش یه گوشه و محکم چسبوندمش به درخت..درجا بوسیدمش .
جین: من عاشقتم..بزار تا اخرش باهات بمونم.
یونا: چ چ چیی؟؟
چی داری میگی حالت خوبه؟؟
جین: من اشتباه کردم باید همون اولی که دیدمت بهت میگفتم مهمون قلبم شدی ولی بخاطر ژنرال نشد الان که فهمیدم اون پدرته سرجام نمیشینک و واسه اینکه بهت برسم حتی حاضرم قلبمم تیر بارونش کنم.
اینو که بش گفتم اشک تو چشاش جمع شد و محکم پرید بغلم و گریه میکرد...یهو دیدم سوهو از پشت درخت داره نگامون میکنه..اول یونا رو بقل نکرده بودم ولی واسه اینکه به اون پسره بفهمونم محکم یونا رو بغل کردم دستامو دور کمرش قفل کردم و...
جین: دیگه هیچ وقت رهات نمیکنم مگر اینکه مرگ بخواد منو ازت جدا کنه...
۳.۷k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.