Part:3
Part:3
ا.ت: خب دیگه رسیدیم لیا توم برو زود لباساتو جمع کن ساعت سه ها دیر میشه
لیا: کجا دیر میشه ایش دو ساعت کمه مگه؟
فلش بک*
ا.ت زنگ زد به لیا*
ا.ت: کدوم گوری مگه نگفتم زود بیا
لیا: بخداااا خاب مونده بودم تا وهار و نیم لباسامو جمع کردمممم دارم میام
ا.ت: زود بیا خدافز
لیا: خدافز
ساعت ۴:۵۰ دقیقع بود خوبه هزار بار به لیا گفتم زود آماده شو میگه دوساعت زیاده زود میام ایش دیدیم چقد زیاده تو همین فکرا بودم که لیا اومد خوشبختانه چون خونمون به هم نزدیکه زود میرسه رفتم پایین و همون لحظه دیدم دوتا ماشین دیگه هم اومدن و بچه ها بودن
ا.ت: سلام بچه هاا راه بیوفتیم دو ساعت راهه زودتر باید بریم ورگنه به تاریکی میخوریم
بچه ها: اره بریم
فلش بک*
کوک: خسته شدم خدایاااا
ا.ت: خسته نباشی بانی کوچولو
کوک: هی کلا دوماه از من بزرگتری(تو دنیای فانی میگه ۲۵سالشع)
ات: ربطی ندارع ازم بزرگتر هم باشی بازم بهت میگم بانی کوچولو
کوک: ایش(چش غره)
لیا: بستونه بیاید پسرا چادر هارو اوکی کنید چهار تا آوردین دیگه؟
الکس: اره منو مایا تو یه چادر میخابیم لیا و تو تویه یه چادر جین و لونا و تو یه چادر هوپی و کوک هم یه چادر
لیا: هی ولی من میخام پیش هوپی باشم
هوپی: منم همینطور
کوک: پس فک کنم من باید پیش ا.ت بخابم مشکلی نداری؟
ا.ت: ها...چی..نه مشکلی نیست
جین: خب بریم دیگه چادر هارو اوکی کنیم...
ا.ت: خب دیگه رسیدیم لیا توم برو زود لباساتو جمع کن ساعت سه ها دیر میشه
لیا: کجا دیر میشه ایش دو ساعت کمه مگه؟
فلش بک*
ا.ت زنگ زد به لیا*
ا.ت: کدوم گوری مگه نگفتم زود بیا
لیا: بخداااا خاب مونده بودم تا وهار و نیم لباسامو جمع کردمممم دارم میام
ا.ت: زود بیا خدافز
لیا: خدافز
ساعت ۴:۵۰ دقیقع بود خوبه هزار بار به لیا گفتم زود آماده شو میگه دوساعت زیاده زود میام ایش دیدیم چقد زیاده تو همین فکرا بودم که لیا اومد خوشبختانه چون خونمون به هم نزدیکه زود میرسه رفتم پایین و همون لحظه دیدم دوتا ماشین دیگه هم اومدن و بچه ها بودن
ا.ت: سلام بچه هاا راه بیوفتیم دو ساعت راهه زودتر باید بریم ورگنه به تاریکی میخوریم
بچه ها: اره بریم
فلش بک*
کوک: خسته شدم خدایاااا
ا.ت: خسته نباشی بانی کوچولو
کوک: هی کلا دوماه از من بزرگتری(تو دنیای فانی میگه ۲۵سالشع)
ات: ربطی ندارع ازم بزرگتر هم باشی بازم بهت میگم بانی کوچولو
کوک: ایش(چش غره)
لیا: بستونه بیاید پسرا چادر هارو اوکی کنید چهار تا آوردین دیگه؟
الکس: اره منو مایا تو یه چادر میخابیم لیا و تو تویه یه چادر جین و لونا و تو یه چادر هوپی و کوک هم یه چادر
لیا: هی ولی من میخام پیش هوپی باشم
هوپی: منم همینطور
کوک: پس فک کنم من باید پیش ا.ت بخابم مشکلی نداری؟
ا.ت: ها...چی..نه مشکلی نیست
جین: خب بریم دیگه چادر هارو اوکی کنیم...
۶.۰k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.