p10 از فصل ۲
ات: کی اومده.... نه نگو که سونگـ
مامان ات حرفشو قطعی کرد
م/ا: نه اون نیست
ات: پس
م/ا: بیونگ هو میخواد تو رو ببینه
ات: چرا استرس گرفتی بیونگ هو برادر دو قلوی منه همیشه ازم مراقبت کرده حتی بیشتر از تو و بابا
م/ا: میدونم اون تو رو خیلی دوست داره ولی از یه چیزی عصبانیه ولی به من هیچی نمیگه
ات: اون فقط به خاطر چیزای بزرگ عصبانی میشه پس واسه همین برگشته یا خدا پس الان وقتش نیست که با کوک بیام چیزی بهش نگو نکنه الان پیشته
ات: کی اومده.... نه نگو که سونگـ
مامان ات حرفشو قطعی کرد
م/ا: نه اون نیست
ات: پس
م/ا: بیونگ هو میخواد تو رو ببینه
ات: چرا استرس گرفتی بیونگ هو برادر دو قلوی منه همیشه ازم مراقبت کرده حتی بیشتر از تو و بابا
م/ا: میدونم اون تو رو خیلی دوست داره ولی تا حالا انقدر عصبانی ندیده بودمش هیچی بهم نمیگه
ات: پس راجع به کوک بهش نگو خودم الان میام اونجا نکنه الان کنارته
م/ا: نه اومدم تو اتاق فقط بهش گفتم رفتی تو کمپانی کار کنی
ات: باشه دارم
م/ا: عجله کن
پایان تماس
کوک: بیینگ هو برادته
ات: اره
کوک: خوبه اگه مثل خودت باشه من بدبخت ترین شوهر خواهر دنیام
ات: هنوز ازدواج نکردیم پس عجول نباش منو برسون خونمون خیلی مهمه
کوک: باشه من میرم برای بقیه غذا ببرم واست نگه میدارم
ات: نه نیاز نیست من خودم باید سر میز شام با برادرم صحبت کنه
ویو ات
سوار ماشین شدیم کوک منو رسوند و رفت رفتم داخل برادرم مثل همیشه نبود همیشه باهام خوب بود ولی الان رو کاناپه سرد و خشک نشسته بود پاشو تکون میداد تا منو دید رفت تو اتاقم و بهم گفت
بیونگ هو: یه لیوان آب بخور بیا تو اتاق (تند)
م/ا: بیونگ هو چیزی شده بگو خواهرت کاری کرده بهم بگون
بیونگ هو: خودمون حلش میکنیم لطفا هرچی شد مزاحممون نشو
م/ا: باشه ولی هر کاری میکنی قبلش فکر کن
بیونگ هو: ات عجله کن (بلند)
مامان ات حرفشو قطعی کرد
م/ا: نه اون نیست
ات: پس
م/ا: بیونگ هو میخواد تو رو ببینه
ات: چرا استرس گرفتی بیونگ هو برادر دو قلوی منه همیشه ازم مراقبت کرده حتی بیشتر از تو و بابا
م/ا: میدونم اون تو رو خیلی دوست داره ولی از یه چیزی عصبانیه ولی به من هیچی نمیگه
ات: اون فقط به خاطر چیزای بزرگ عصبانی میشه پس واسه همین برگشته یا خدا پس الان وقتش نیست که با کوک بیام چیزی بهش نگو نکنه الان پیشته
ات: کی اومده.... نه نگو که سونگـ
مامان ات حرفشو قطعی کرد
م/ا: نه اون نیست
ات: پس
م/ا: بیونگ هو میخواد تو رو ببینه
ات: چرا استرس گرفتی بیونگ هو برادر دو قلوی منه همیشه ازم مراقبت کرده حتی بیشتر از تو و بابا
م/ا: میدونم اون تو رو خیلی دوست داره ولی تا حالا انقدر عصبانی ندیده بودمش هیچی بهم نمیگه
ات: پس راجع به کوک بهش نگو خودم الان میام اونجا نکنه الان کنارته
م/ا: نه اومدم تو اتاق فقط بهش گفتم رفتی تو کمپانی کار کنی
ات: باشه دارم
م/ا: عجله کن
پایان تماس
کوک: بیینگ هو برادته
ات: اره
کوک: خوبه اگه مثل خودت باشه من بدبخت ترین شوهر خواهر دنیام
ات: هنوز ازدواج نکردیم پس عجول نباش منو برسون خونمون خیلی مهمه
کوک: باشه من میرم برای بقیه غذا ببرم واست نگه میدارم
ات: نه نیاز نیست من خودم باید سر میز شام با برادرم صحبت کنه
ویو ات
سوار ماشین شدیم کوک منو رسوند و رفت رفتم داخل برادرم مثل همیشه نبود همیشه باهام خوب بود ولی الان رو کاناپه سرد و خشک نشسته بود پاشو تکون میداد تا منو دید رفت تو اتاقم و بهم گفت
بیونگ هو: یه لیوان آب بخور بیا تو اتاق (تند)
م/ا: بیونگ هو چیزی شده بگو خواهرت کاری کرده بهم بگون
بیونگ هو: خودمون حلش میکنیم لطفا هرچی شد مزاحممون نشو
م/ا: باشه ولی هر کاری میکنی قبلش فکر کن
بیونگ هو: ات عجله کن (بلند)
۸.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.